
قبل از طوفان (جلد ششم) از الکساندر دوما
دانلود کتاب قبل از طوفان (جلد ششم) از الکساندر دوما
کتاب قبل از طوفان (جلد ششم) از الکساندر دوما
نام کتاب: قبل از طوفان (جلد ششم)
نویسنده: الکساندر دوما
مترجم: ذبیح الله منصوری
انتشارات: گوتنبرگ
سال نشر: ۱۳۷۸
زبان: فارسی
تعداد صفحات: ۴۵۷ صفحه
فرمت: PDF
حجم: ۶٫۶۴ مگابایت
مقدمه
خاندان والوا:
خاندان والوا فرمانروایان فرانسه از ابتدای جنگ صد ساله تا پایان قرن ۱۶ میلادی بودند. آنها در این ۳ قرن کشور را از پایان قرون وسطی و عصر حاکمیت فئودالی به سوی رنسانس هدایت کردند. والواها به دنبال پیشینیان خود (خاندان کاپتی) کار یکپارچگی فرانسه را به پیش برده و آن را با موفقیت به پایان رساندند.
خاندان والوا خود یکی از شاخههای کاپتیها – حاکمان فرانسه در قرون ۱۰ تا ۱۴ میلادی – محسوب می شدند. والواها که در دوره آشفتگی اوضاع فرانسه به قدرت رسیدند، به مرور به سه شاخه تقسیم شدند:
• شاخه مستقیم که با فرمانروایی فیلیپ ششم آغاز شد و از ۱۳۲۸ تا ۱۴۹۸ میلادی بر فرانسه حکم راند. اوج قدرت والواها مربوط به همین دوره می باشد.
• شاخه والوا-اورلئان که تنها یک عضو آن – لویی دوازدهم – به حکومت رسید.
• شاخه والوا-آنگولم که از ۱۵۱۵ تا ۱۵۷۴ قدرت را در دست داشت و سرانجام پس از دوره جنگهای مذهبی در فرانسه فروپاشید و جای خود را به خاندان بوربون داد.
نخستین فرمانروایان والو درگیر جنگ صد ساله با انگلستان بودند. این جنگ که در ابتدای سلطنت والواها (ابتدای قرن ۱۴ میلادی) آغاز شد، تا ۱۴۵۳ ادامه یافت. در این مدت ، شاهان والوا با دو خطر مهم رو به رو بودند. نخست، پادشاهی انگلستان که بخش بزرگی از فرانسه را تصرف کرده بود و همچنین، فئودالهایی که با سوءاستفاده از کاهش قدرت شاه ، در پی کسب نفوذ بیشتر بودند.
این جنگ سرانجام در زمان شارل هفتم با پیروزی فرانسویان خاتمه یافت. از آن پس شاهان والوا کوشیدند تا قدرت فئودالها را کاهش دهند. لذا ، اختیارات مالیاتی و اعلام جنگ و صلح را از آنِ خود کردند و با افزایش توان نظامی ، فئودالها را به حاشیه راندند.
آغاز درگیریهای موسوم به جنگهای ایتالیا در اوایل قرن ۱۶ میلادی ، باعث شروع رقابت تاریخی خاندان والوا با خاندان هابسبورگ شد. مسئله ای که بعدها به رقابت فرانسه و اتریش تبدیل شد و بخش مهمی از تاریخ معاصر اروپا را به خود اختصاص داد. رنسانس فرانسه نیز در زمان دو پادشاه والواها – هانری دوم و فرانسوای اول – روی داد.
وقوع جنگ های مذهبی در فرانسه (۱۵۹۸-۱۵۶۲) تیر خلاصی بر پیکره دولت والواها وارد آورد. این جنگها میان کاتولیکها – که دستگاه های دولتی در اختیار آنها بود – و پروتستانها رخ داد. سرانجام در سال ۱۵۷۴ هانری چهارم – رئیس خاندان بوربون – از دل جنگ های مذهبی کشور سر بر آورد. خاندان والواها منقرض شد و بوربونها جای آن را گرفتند. بوربونها تا زمان وقوع انقلاب فرانسه بر این کشور حکومت کردند.
فیلیپ ششم یا فیلیپ والوا اولین پادشاه فرانسه از دودمان والواهاست. به تخت سلطنت نشستن او موجب ادعای سلطنت ادوارد سوم انگلستان و آغاز جنگ صدساله شد.
ژان دوم ملقب به ژان نیک یا ژان خوب، پادشاه فرانسه از ۱۳۵۰ تا ۱۳۶۴ بود. او در طی نبرد پواتیه از سری درگیریهای جنگ صدساله (۱۴۵۳-۱۳۳۷) در ۱۹ سپتامبر ۱۳۵۶ به دست انگلیسیان اسیر و زندانی گردید. او مجبور به امضای معاهدهٔ بریتینی در ۱۳۶۰ با آنان شد که بیشتر مناطق جنوب غربی فرانسه را در اختیار ادوارد سوم، پادشاه انگلستان قرار میداد.
سالهای نخستین و رسیدن به پادشاهی:
ژان پسر فیلیپ ششم، پادشاه فرانسه از همسرش ژان بورگوندی بود. او در ۱۳ سالگی با بون لوکزامبورگ ازدواج کرد و در ۱۳۴۰ فرماندهی نیروهای نظامی سلطنتی در هاینو را عهدهدار شد. او سپس در ۱۳۴۱ بهعنوان ملازم پدرش در بریتانی و در ۱۳۴۴ در لانگدوک منصوب گردید.
پس از مرگ فیلیپ ششم در ۲۲ اوت ۱۳۵۰، ژان با عنوان ژان دوم بر تخت پادشاهی فرانسه نشست؛ با اینحال او پادشاهی بیمنطق بود. ژان کمی پس از بر تخت نشستنش دورهای از جشنها، مهمانیها و مسابقات را که مشخصهٔ دوران حکومت اوست آغاز نمود. او در همان سال رائول دو برین، کنتِ او و ارتشبد فرانسه را اعدام نمود و مقام او را به یکی از سوگلیان خود به نام شارل دو لا سردا بخشید. او همچنین مشاورانی منفور و غیرقابلاعتماد را در دربار خود به خدمت گرفت و کسانی را در پستهای بالای دولتی گمارد که با سو استفاده از قدرت خود باعث به اوج رسیدن بحران اقتصادی در کشور در دههٔ ۱۳۵۰ شدند.
در این زمان انگلستان و فرانسه در دورهای از آتشبس در جنگهای صدساله به سر میبردند با این حال ژان در ۷ سپتامبر ۱۳۵۱ با حمله به سن ژان دانژلی در غرب فرانسه آنجا را از انگلیسیها پس گرفت. پس از این اقدام، او قرارداد آتشبس جدیدی را در ۱۲ سپتامبر همان سال با انگلیسیها به امضا رساند؛ اما باز به آن پایبند نماند و در اوت ۱۳۵۲به حمایت از پارتیزانهای شارل بلوآ، مدعی تاج و تخت بریتانی که توسط ادوارد سوم، پادشاه انگلستان زندانی شده بود پرداخت.
درگیری با شارل دوم، شاه ناوار:
شارل دوم ملقب به شارل بد، شاه ناوار و دیگر دشمن سرسخت ژان بود که ژان به منظور اتحاد با او، دخترش را به همسری او درآورد؛ اما چیزی بابت جهیزیهٔ دخترش به شارل نپرداخت. روابط آن دو پس از آنکه ژان زمینهایی را که شارل ناوار خواهانشان بود به ارتشبد جدید فرانسه، شارل دو لا سردا بخشید تیرهتر شد و در نتیجه شارل ناوار به انتقام این کار ترتیب قتل ارتشبد جدید را داد. علیرغم خشم ژان، دو پادشاه در فوریهٔ ۱۳۵۴ بهطور صوری با یکدیگر صلح نمودند؛ اما تمایل شارل برای اتحاد با پادشاه انگلستان چنان باعث وحشت ژان شد که او قرارداد صلح دیگری را در ۱۰ سپتامبر ۱۳۵۵ با شارل ناوار امضا نمود. با اینحال ژان دوم در ۱۶ آوریل ۱۳۵۶ شارل ناوار را در روآن دستگیر و زندانی نمود.
جنگ پواتیه و اسارت ژان دوم:
در ۱۳۵۵ بار دیگر جنگ بین انگلیس و فرانسه از سر گرفته شد و ادوارد، شاهزاده ویلز که بعدتر به ادوارد، شاهزاده سیاه ملقب شد به جنوب فرانسه یورش برد. ژان که به دلیل مشکلات مالی توانایی متوقفساختن نیروهای انگلیسی را نداشت، با بستن مالیات بر نمک درصدد تأمین هزینههای خود برآمد. ژان نخست اقدام به دفاع از پاریس و شارتر نمود و در نهایت در ۱۹ سپتامبر ۱۳۵۶ در نزدیکی پوآتیه با شاهزادهٔ سیاه روبرو شد. سپاهیان فرانسه در این نبرد که به نبرد پواتیه شهرت یافت، بهسختی شکست خوردند و ژان به اسارت انگلیسیها درآمد. او را در آوریل ۱۳۵۷ به لندن منتقل ساختند و در کاخ ساووی مسکن دادند. در آنجا او معاهدههایی سنگین را در ژانویهٔ ۱۳۵۸ و مارس ۱۳۵۹ امضا نمود که مورد پذیرش فرانسویان واقع نشد.
از سوی دیگر شکست و دستگیری تحقیرآمیز ژان در نبرد پواتیه و بروز بحرانهای اقتصادی و اجتماعی باعث شده بود تا شاخهٔ انقلابی مجلس قانونگذاری فرانسه، بهشدت خواهان انجام اصلاحاتی توسط دوفَن (بعدتر شاه شارل پنجم) پسر و نایبالسلطنهٔ ژان دوم در آن زمان باشند. این درخواستها در نهایت به شورشی موسوم به شورش دهقانان انجامید که از ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۸ ادامه داشت و در این مدت فرانسه در خطر بروز هرج و مرج قرار گرفت. با این حال شارل پنجم تا ۱۳۵۹ توانست بخشی از نظم عمومی را بار دیگر به کشور بازگرداند.
امضای معاهدهٔ بریتینی با ادوارد سوم:
سرانجام دو معاهدهٔ بریتینی و کاله در مه و اکتبر ۱۳۶۰ با انگلستان به امضا رسید و خونبهایی برابر با ۳ میلیون سکهٔ طلا برای آزادسازی ژان دوم تعیین گردید. همچنین بهموجب این معاهده بیشتر جنوبغربی فرانسه به انگلستان واگذار گردید و از آنجا که فرانسه در آن زمان قادر به پرداخت مبلغ خونبهای پادشاه خود نبود، توافق گردید تا زمان پرداخت کامل خونبهای ژان گروگانهایی در انگلستان باقی بمانند.
بدین ترتیب ژان دوم در ۹ اکتبر ۱۳۶۰ آزاد گردید و برای فراهمآوردن مبلغ خونبهای خود به فرانسه بازگردانده شد. با این حال وقتی یکی از پسران ژان که در انگلستان گروگان بود گریخت، او که این حرکت را مایهٔ آبروریزی خود میدانست، داوطلبانه به انگلستان بازگشت و تا پایان عمرش در همانجا در اسارت به سر برد.
مرگ:
ژان دوم در ۸ آوریل ۱۳۶۴ در لندن درگذشت و پس از او پسرش با عنوان شارل پنجم بر تخت پادشاهی فرانسه نشست.
شارل پنجم ملقب به شارل دانا یا شارل خردمند، پادشاه فرانسه از ۱۳۶۴ تا هنگام مرگش در ۱۳۸۰ بود. در زمان او فرانسه وارد جنگ صدساله با انگلستان شده بود که از ۱۳۳۷ تا ۱۴۵۳ ادامه یافت. با اینحال شارل پنجم با درایت خود توانست سرزمینهای ازدسترفته در نخستین مرحله از این جنگها را پس گرفته و درنتیجه عهدنامهٔ صلح فاجعهبار بریتینی را که در ۱۳۶۰ بین فرانسه و انگلستان امضا شده بود را خنثی نمود.
سالهای نخستین زندگی:
شارل پنجم در ۲۱ ژانویهٔ ۱۳۳۸ در وانسن زاده شد. پدرش ژان دوم، پادشاه فرانسه و مادرش بون لوکزامبورگ بود. او نخستین ولیعهدی بود که عنوان دوفن (به فرانسوی: Dauphin) را در تاریخ فرانسه دریافت میداشت. در رابطه با چگونگی آموزش شارل پنجم اطلاعی در دست نیست؛ اما فعالیتهای آتی او بهعنوان حامی هنر، نظریهپرداز نظام سلطنتی و بنیانگذار کتابخانهٔ سلطنتی در لوور نشانگر علاقهٔ اولیهٔ او به یادگیری است. شارل در ۱۳۵۰ با دختر عمهاش، ژان دو بوربون ازدواج کرد.
شکست در نبرد پواتیه و آغاز نایبالسطنتی شارل:
در ۱۳۳۷ جنگ صدساله بین فرانسه و انگستان آغاز شد که تا ۱۴۵۳ ادامه داشت و زندگی شارل را بهطور کامل تحت تأثیر خود قرار داد. او در ۱۶ سالگی عنوان دوک نورماندی را از پدرش دریافت کرد و در ۱۹ سالگی، در ۱۹ سپتامبر ۱۳۵۶ همراه با پدر و دو برادر کوچکترش هدایت ارتشیان فرانسوی را در نبرد پواتیه عهدهدار شد. فرماندهی نیروهای انگلیسی نیز برعهدهٔ ادوارد، شاهزاده سیاه بود.
فرانسویان در این جنگ بهسختی شکست خوردند و ژان دوم نیز در بحبوحهٔ نبرد به اسارت انگلیسیهایی درآمد که برای آزادسازی او خواهان دریافت خونبها بودند. شارل که در این زمان فاقد منابع مالی و قدرت لازم بود در طول دوران اسارت پدرش که تا ۱۳۶۰ بهطول انجامید، بهعنوان نایبالسطنهٔ او در فرانسه ادارهٔ امور را برعهده گرفت. او در این مدت با نارضایتیهای داخلی مواجه شد و توانست شورشهایی همچون شورش دهقانان موسوم به ژاکری، توطئهچینیهای شارل دوم، شاه ناوار و جنبش مردمی به سرکردگی اتین مارسل که پاریسیها را علیه دوفَن مسلح کرده بود را با موفقیت فرونشاند.
معاهدهٔ صلح بریتینی:
در مه ۱۳۶۰ معاهده بریتینی بین انگلستان و فرانسه در دهکدهای به همین نام در نزدیکی شارتر به امضا رسید و پس از موافقت انگلیسیها با کاهش مبلغ خونبها، ۳ میلیون کراونِ طلا برای آزادسازی ژان دوم در نظر گرفته شد. درعینحال ادوارد سوم، پادشاه انگلستان مدعی تاج و تخت فرانسه نیز بود و ژان دوم با واگذاری پواتو، اونی، سانتونژ، آنگوموا، گن، گاسکونی، کاله و برخی مناطق دیگر به او، توانست ادوارد سوم را از ادعای خود منصرف سازد. درنتیجهٔ این معاهده صلح بین دو طرف تا ۱۳۶۹ که درگیریها بار دیگر از سر گرفته شد برقرار بود.
انگلیسیها سپس ژان دوم را برای تهیهٔ مبلغ خونبهایش در ۹ اکتبر ۱۳۶۰ آزاد و به فرانسه فرستادند. از آنجا که فرانسه در آن زمان قادر به پرداخت این مبلغ نبود، بنابراین با حضور گروگانهایی در انگلیس تا زمان پرداخت خونبهای پادشاه فرانسه موافقت شد؛ اما پس از آنکه یکی از گروگان که پسر ژان دوم نیز بود گریخت، ژان که این را مایهٔ آبروریزی خود میدید داوطلبانه به انگلستان بازگشت و تا آخر عمرش بهعنوان زندانی در همانجا باقیماند.
دوران پادشاهی:
ژان دوم در ۸ آوریل ۱۳۶۴ در لندن درگذشت و شارل پنجم بر تخت پادشاهی فرانسه نشست. تجربیاتی که او در دوران نایبالسلطنتیش بهدست آورده بود اینک او را آمادهٔ انجام نخستین کار مهمش میساخت که واگردانی نتایج فاجعهبار ناشی از ناتوانیهای سیاسی پدر و پدربزرگش بود. هرچند شارل پنجم فرماندهٔ خوبی نبود و بیشتر مواقع نیز بیمار بود، با این حال او تمام توانش را معطوف حکومتش ساخت. او مشاوران توانمندی را انتخاب کرد و توانست فرماندهان نظامی موثری همچون برتراند دو گسکلان را برای مقابله با تهدید فزایندهٔ انگلیسیها به خدمت بگیرد.
شارل پنجم ارتش فرانسه را دوباره سازماندهی نمود و ناوگان دریایی جدیدی را ایجاد کرد. او تغییراتی را در سیستم مالیاتی بهوجود آورد و فلاندرز، اسپانیا و پرتغال را با خود متحد ساخت. او همچنین با بازآرایی کاخ لوور، کتابخانهٔ عظیم و مجللی را در آنجا بهوجود آورد و کار ساخت دژ وانسن را به پایان رساند.
ادامهٔ جنگ با انگلستان و حمایت از کلمنت هفتم:
در ۱۳۶۹ بار دیگر جنگ با انگلستان از سر گرفته شد و برتراند دو گسکلان تا ۱۳۷۳ توانست تمامی مناطقی را که ژان دوم به انگلیسیها واگذار کرده بود – به استثنای منطقهٔ بوردو – بازپس گیرد، بهنحوی که معاهدهٔ بریتینی عملاً در ۱۳۷۵ خنثی شد. در ۱۳۷۸ شارل پنجم از دسیسهچینیهای شارل دوم، شاه ناوار آگاهی یافت و تمامی زمینهای او در خاک فرانسه به جز شربورگ را مصادره نمود. در دسامبر همان سال شارل آخرین تلاش خود را برای سلب قدرت از ژان چهارم، دوک بریتانی به کار بست که نتیجهای در بر نداشت. آخرین فعالیتهای سیاسی شارل بیشتر معطوف رقابت بین دو پاپی بود که به تازگی انتخاب شده بودند و حمایت او از کلمنت هفتم، سرآغازی بود برای بروز تفرقه و اختلاف در کلیسای کاتولیک روم که این اختلافات از ۱۳۷۸ تا ۱۴۱۷ ادامه یافت.
مرگ:
شارل پنجم در ۱۶ سپتامبر ۱۳۸۰ در نوژان سور مارن درگذشت و پس از او پسر یازده سالهاش با عنوان شارل ششم بر تخت پادشاهی فرانسه نشست.
شارل ششم ملقب به شارل دوستداشتنی و شارل دیوانه پادشاه فرانسه از ۱۳۸۰ تا ۱۴۲۲ بود. او در خردسالی (در سن یازده سالگی) به پادشاهی فرانسه رسید و در ۱۳۹۲ به جنون ادواری دچار شد و همین عاملی بود تا او در بیشتر دوران حکومت طولانیمدتش، بیشتر یک دستنشانده باقی بماند تا فرمانروایی مستقل. حملهٔ انگلستان به فرانسه و پیروزی آنان در نبرد آزینکورت در ۱۴۱۵ منجر به امضای اجباری عهدنامه تروا توسط شارل ششم در ۱۴۲۰ شد که به موجب آن، دختر شارل به همسری هانری پنجم، پادشاه انگلستان درآمد و بدون توجه به ولیعهدی دوفَن شارل هفتم، هنری پنجم نایبالسلطنهٔ شارل ششم و وارث تاج و تخت فرانسه گردید.
سالهای نخستین پادشاهی:
شارل ششم در ۱۳۶۸ در پاریس زاده شد. ۱۱ ساله بود که پدرش شارل پنجم، پادشاه وقت فرانسه در سپتامبر ۱۳۸۰ درگذشت و او در ۲۵ اکتبر همان سال بهعنوان پادشاه جدید کشور در ریمز تاجگذاری کرد. از آنجا که او هنوز خردسال بود تحت قیمومیت عموهایش، دوکهای بری، بورگوندی و بوربون قرار گرفت که بر سر قدرت با یکدیگر در رقابت و درگیر بودند و در این بین بیشترین نفوذ را فیلیپ جسور، دوک بورگوندی داشت که سیاستهایش نهتنها خزانهٔ سلطنتی را تهی ساخت بلکه باعث بروز شورشهایی مردمی در فرانسه و فلاندرز شد.
فیلیپ جسور در ۱۷ ژوئیهٔ ۱۳۸۵ ترتیب ازدواج شارل ششم با ایزابلای باواریا را داد؛ زیرا او در آن زمان به مقامِ کُنتی فلاندرز رسیده بود و به متحدانی آلمانی برای خنثیسازی مداخلهٔ انگلیسیها در آنجا نیاز داشت. فیلیپ همچنین در اوت ۱۳۸۸ شارل را مجاب نمود تا علیه ویلیام، دوک خلدرلاند لشکرکشی کند؛ اما شارل بهسرعت با ویلیام صلح نمود و به فرانسه بازگشت.
حکومت بهطور مستقل:
شارل ششم سرانجام در ۲ نوامبر ۱۳۸۸ خود را از زیر نفوذ عموهایش رهانید و خود بهتنهایی ادارهٔ امور رابرعهده گرفت. او برادرش لویی، دوک اورلئان را به عنوان مشاور خود انتخاب کرد و وزرای دوران پدرش را بار دیگر به سر پستهای خود بازگرداند. اصلاحات و دوباره سازماندهیهای دولتی در این زمان آغاز شد و یکسری از فرمانها در اوایل سال ۱۳۸۹ میلادی انتشار یافت. شارل در زمستان سال بعد با آنتیپاپ کلمنت هفتم در آوینیون فرانسه دیدار نمود و آنها بر سر راههای به پاپی رساندن کلمنت در رم که باعث افزایش قدرت فرانسه در ایتالیا میشد، گفتگو کردند.
فرانسه از ۱۳۳۷ تا آن زمان درگیر جنگ صدساله با انگلستان بود و پخش شدن خبر این دیدار و گفتگوها باعث از سرگیری مذاکرات با انگلیسیها شد بهویژه که ریچارد دوم، شاه انگلستان طرفدار پاپ رمی، بونیفاس نهم بود.
ابتلا به جنون و بروز درگیریهای داخلی:
در ماه آوریل۱۳۹۲ شارل در پیشاپیش شوالیههایش اسب میراند که ناگهان نیزهای از دست یکی از خدمتگزاران شاه به زمین افتاد. شارل که دیوانه شده بود، شمشیر کشید و چهار نفر از شوالیههایش را در جا کشت. از آن روز به بعد شارل رسماً دیوانه شده بود. او مدتی بعد باور داشت که او جورج است و پادشاه هم نیست. او با گریه از این اتاق به آن اتاق می دوید و داد میزد که دشمن تعقیبش میکند. اثاث کاخ را میشکست. او مدتی بعد تصور میکرد که از جنس شیشه است و اگر کسی به او دست بزند میشکند. او میلههای بلند آهنی در شلوارش فرو میکرد تا جلوی شکستن پاهایش را بگیرند. دست از اصلاح و شستوشو و عوض کردن لباسهایش برداشت، به طوری که شپش در بدنش موج میزد.
در ۱۳۹۲ تلاشهایی برای برقراری صلح بین انگلیس و فرانسه در جریان بود که شارل ناگهان به تب و تشنج مبتلا گردید و در بستر بیماری افتاد. این تشنجها نخستین حمله از ۴۴ حملهٔ جنونی شارل تا پایان عمرش بود که بین ۳ تا ۹ ماه ادامه مییافت و در این بین بهطور پراکنده در فواصل ۳ تا ۵ ماهه شارل به حالت عادی باز میگشت. با این حال این موضوع تا مدتی تأثیر مخربی در روابط خارجی فرانسه نداشت؛ زیرا در این زمان انگلستان و فرانسه در یکی از دورانهای آتشبس خود در جنگ صدساله به سر میبردند و این صلح موقت با ازدواج ایزابل، دختر شارل ششم با ریچارد دوم انگلستان در ۱۳۹۶ ادامه یافت. پس از آن نیز انگلستان به دلیل بروز درگیریهای داخلی که پس از برکناری ریچارد دوم به دست هانری چهارم در ۱۳۹۹ روی داده بود، تا مدتی تضعیف شد.
اما بیماری شارل بر اوضاع داخلی فرانسه تأثیری فوری داشت. از آنجا که پادشاه دیگر نمیتوانست بهطور مرتب در امور حکومتی شرکت کند بار دیگر فیلیپ، دوک بورگوندی قدرت را در دست گرفت. اما لوئی، دوک اورلئان حکومت او را به چالش کشید. فیلیپ در ۱۴۰۴ درگذشت و پسرش ژان بیباک به جانشینی او رسید و رهبری بورگوندیها علیه دوک اورلئان را ادامه داد. با قتل دوک اورلئان در ۱۴۰۷ عنوان او به پسرش شارل رسید و پارتیزانهای اورلئانی که رهبریشان اینک بر عهدهٔ پدر زن دوک مقتول، برنارد هفتم، دوک آرمانیاک قرار گرفته بود از آن بهبعد به آرمانیاکها شهرت یافتند. مجموعهای از قتلها و اختلافات در فاصلهٔ ۱۴۰۷ تا ۱۴۱۰ اتفاق افتاد که سبب شد تا هر دو طرف در نهایت از انگلستان درخواست یاری نمایند.
امضای عهدنامهٔ تروا با هنری پنجم انگلستان:
با حملهٔ انگلستان به فرانسه در ۱۴۱۵ و پیروزی آنها در نبرد آزینکورت، بورگوندیها با هنری پنجم، پادشاه وقت انگلستان متحد شدند و آرمانیاکها نیز حزبی ملیگرا را تشکیل دادند. در ۱۴۱۸ شارل هفتم، دوفَن و جانشین شارل ششم خود را نایبالسلطنهٔ پدرش خواند؛ اما شارل ششم تحت نفوذ همسرش ایزابلا، در مه ۱۴۲۰ عهدنامهٔ تروا را با انگلیسیها به امضا رساند که بر اساس آن می بایست دخترش کاترین والوا را به همسری هانری پنجم در میآورد. بدین ترتیب هانری پنجم نایبالسلطنه و جانشین شارل ششم نام گرفت و شارل هفتم از پادشاهی فرانسه محروم شد.
مرگ:
شارل ششم در ۲۱ اکتبر ۱۴۲۲ درگذشت. پس از مرگ او فرانسه کشوری بود که تا شمال لوار در کنترل انگلیسیها قرار داشت و جنوب آن، به استثنای آکیتن که آن را نیز انگلیسیها در اختیار خود داشتند، هنوز به شارل هفتم وفادار بودند. فرانسه در این زمان دچار بحران و نفاق بود و علیرغم تاجگذاری شارل هفتم در ۱۴۲۹، ستیزهها همچنان تا ۱۴۵۳ که فرانسویان موفق به بیرون راندن انگلیسیها از کشورشان شدند و جنگ صدساله پایان یافت ادامه داشت.
شارل هفتم، ملقب به شارل پیروز پادشاه فرانسه از ۱۴۲۲ تا ۱۴۶۱ بود. او علیرغم آنکه پدرش مجبور به امضای عهدنامهای با انگلیسیها شد که شارل هفتم را از رسیدن به تاج و تخت فرانسه محروم میساخت، پس از مرگ او خود را پادشاه نامید. او با کمک ژان دارک موفق به شکست حصر اورلئان در ۱۴۲۹ شد و سپس با پیروزی بر انگلیسیها و بیرون راندن آنها توانست سرزمینهای فرانسه را بازپس گرفته و به جنگ صدساله پایان بخشد. شارل هفتم همچنین در این مدت توانست با انجام اصلاحات نظامی و اقتصادی مؤثر، بر قدرت حکومت سلطنتی افزوده و بار دیگر رژیم سلطنتی قدرتمندی را در آن کشور بهوجود آورد.
سالهای نخستین زندگی:
شارل هفتم در ۲۲ فوریه ۱۴۰۳ در پاریس زاده شد. او پسر شارل ششم، پادشاه وقت فرانسه و همسرش ایزابلای باواریا بود. شارل ششم به جنونی دچار بود که هرازگاه عود میکرد و از آنجا که ایزابلا نیز در رعایت اصول اخلاقی سستقدم بود؛ در نتیجه پادشاه فرانسه پسرش، شارل هفتم را حرامزاده میپنداشت. شارل ششم در اواخر سال ۱۴۱۳ ماری آنژو، دختر ۹ سالهٔ لویی دوم آنژو (شاه ناپل) از همسرش یولاند آراگون را به نامزدی شارل هفتم ۱۰ ساله درآورده و او مدتی را در آنژو گذراند.
در ۱۴۱۷ برادرِ بزرگترِ شارل هفتم درگذشت و او که ۱۴ سال بیشتر نداشت بهعنوان دوفَن (به فرانسوی: Dauphin) یا وارث تاج و تخت فرانسه شناخته شد. با این حال پیروزی انگلیسیها در جنگ آژنکور بر فرانسویان در ۱۴۱۵ منجر به امضای عهدنامه تروا در ۱۴۲۰ و اجبار شارل ششم به خلع پسرش، شارل هفتم از جانشینی خود به نفع هانری پنجم، پادشاه انگلستان گردید.
رسیدن به قدرت:
شارل ششم در ۱۴۲۲ درگذشت و شارل هفتم که از پادشاهی فرانسه محروم شده بود، شاه بورژ نامیده شد؛ زیرا بورژ، مرکز بخش کوچکی از فرانسه بود که هنوز سلطنت دودمان والواها را به رسمیت میشناخت. کنترل شمال کشور و ناحیه آکیتن نیز بر عهدهٔ جان لانکاستر، دوک بدفورد و نایبالسلطنهٔ هانری پنجم در فرانسه بود. اما شارل اینک دیگر ثروتی نداشت، خطر نیروهای انگلیسی تهدیدش میکرد و اشراف وفاداری هم در خدمتش نبودند. در عینحال فیلیپ سوم (ملقب به فیلیپ خوب)، دوک قدرتمند بورگوندی و پیروانش نیز در جبههٔ مقابل او قرار داشتند. از سوی دیگر خود شارل نیز در ابتدا با وظیفهای که برعهدهاش گذاشته شده بود تناسبی نداشت؛ زیرا او نهتنها جنگجو نبود، بلکه فردی بود بیمار، از نظر بدنی ضعیف و از نظر شخصیتی غیرجذاب که خاصگان قدرتمند و ظالمی همچون ژرژ دو لا ترموئیل ادارهٔ دربارش در بورژ را برعهده داشتند. همین موارد سبب شده بود تا شارل هفتم در این مدت تنها بهطور غیرجدی وارد جنگ با انگلیسیها شده و کار مهمی انجام ندهد.
آشنایی با ژان دارک:
نیروهای انگلیسی در فاصلهٔ سالهای ۱۴۲۲ تا ۱۴۲۸ و اغلب با کمک دوک بورگوندی و از طریق ماین و آنژو در حال پیشروی به سوی بورژ بودند. با این حال نفرت مردم فرانسه از حکومت انگلیسیها هنوز در برخی از مناطق کشور به قوت خود باقی بود و تنها خلأ یک رهبری حس میشد. انگلیسیها در ۱۴۲۸ به اورلئان رسیده و آنجا را به محاصرهٔ خود درآوردند که با مقاومت دلیرانهٔ مردم روبرو شدند.
شارل که در این زمان ۲۵ سال داشت و ناامید از اینکه نتوانسته بود کاری برای نجات سرزمینش انجام دهد، در فکر رفتن به اسپانیا و یا تسلیم شدن به فشارهای انگلیسیها بود. اما مقاومت مردم اورلئان و ظهور دخترک روستایی نوجوانی به نام ژان دارک از اهالی لورن که با سفر در سرتاسر فرانسه درصدد بود تا عزم پادشاه برای جنگیدن در راه کشورش را تقویت نماید، باعث برانگیختن شارل هفتم شد. او ژان را در مارس ۱۴۲۹ در شینون به حضور خود پذیرفت و ژان توانست بار دیگر اعتماد به نفس را به ارتش فرانسه بازگرداند.
بسیاری ژان دارک را تجلی مقاومت فرانسویان میدیدند و او درنهایت موفق به شکست حصر اورلئان در ۱۴۲۹ شد. شارل هفتم نیز پس از سفری پیروزمندانه با ارتش خود در ۱۷ ژوئیهٔ همان سال در رَنس بهعنوان پادشاه فرانسه تاجگذاری کرد. اما انگلیسیها در ۱۴۳۰ ژان دارک را اسیر کردند و ناتوانی و عدم تمایل شارل هفتم برای انجام ضد حملهای سبب شد تا ژان در ۱۴۳۱ محاکمه و بهعنوان مرتد در روآن زنده در آتش سوزانده شود.
آغاز دوران جدیدی از حکومت و دستاوردهای این زمان:
شارل پس از این اتفاق بار دیگر به سکون اولیه خود بازگشت تا آنکه در ۱۴۳۳ مشاوران کاریتر و دقیقتری همچون کُنتِ ریشِمو (بعدتر آرتور سوم، دوک بریتانی و کُنتِ دینوا را جایگزین ژرژ دو لا ترموی نمود. این تغییرات در نتیجهٔ تلاشهای یولاندِ آراگون، مادر همسر شارل هفتم اتفاق افتاد.
در ۱۴۳۴ کلیسا حقانیت شارل هفتم را به رسمیت شناخت و او در ۱۴۳۵ با پیمانِ ارا که او و فیلیپ خوب، دوک بورگوندی و متحد انگلیسیها را با یکدیگر آشتی میداد موافقت نمود. شارل در ارا قتل پدر فیلیپ را محکوم کرد و فیلیپ نیز در مقابل او را بهعنوان پادشاه به رسمیت شناخت. شارل اینک ۳۲ ساله بود و چنین مینمود که سرانجام به بلوغ رسیده باشد. او به طور مرتب با مشاورانش کار میکرد و با تلاشهای بازرگانی به نام ژاک کِر که تا پیش از از نظر افتادن در ۱۴۵۱ مقام مشاور، بانکدار و ریاست ضرابخانه را در دربار شارل هفتم برعهده داشت تجارت فرانسه تا ناحیهٔ مدیترانه گسترش یافت. ژاک کر همچنین ادارهٔ امور مالی شخصی پادشاه را برعهده داشت و توانست اوضاع مالی شارل هفتم را بهبود بخشد. بدین ترتیب آن دوره از حکومت شارل هفتم که با بیتفاوتی، ناسپاسی، فقر و ترس عجین شده بود به پایان رسید و او دوران جدیدی را آغاز نمود. او ارتش فرانسه را دوباره سازماندهی کرد و با وضع مالیاتهای سنگین، بویژه از طریق بستن مالیات مستقیم بر زمین به بازسازی اوضاع مالی فرانسه پرداخت.
در ۱۴۳۶ شارل موفق به بازپسگیری پاریس شد و در ۱۴۴۰ شورش اشرافزادگان علیه خود موسوم به پراگری را سرکوب کرد. در برخی از این شورشهای داخلی، پسر شارل هفتم که بعدتر باعنوان لویی یازدهم به سلطنت رسید نیز دخیل بود و او در ۱۴۵۶ به دربار فیلیپ خوب در بورگوندی گریخت و تا هنگام مرگ پدرش در همانجا ماند. شارل در ۱۴۴۴ آتشبسی ۵ ساله را با انگلستان امضا نمود و فرصت یافت تا توجهش را معطوف بازسازی فرانسه نماید. او همچنین در ۱۴۳۸ فرمانی را صادر نمود که به شدت پاپ را در ادارهٔ کلیسای فرانسه محدود میساخت و بدین ترتیب علاوه بر آزادی عمل بیشتر کلیسای فرانسه، دخالت پاپ در امور سیاسی کشور نیز شدیداً محدود میگشت.
پیروزی بر انگلیسیها و پایان جنگ صدساله:
آتشبش ۵ ساله در ۱۴۴۹ به پایان رسید و فرانسه و انگلستان بار دیگر درگیر جنگ با یکدیگر شدند. اما فرانسویان در ۱۴۵۰ و طی نبرد فومینی موفق به تصرف شربورگ و اخراج انگلیسیها از نورماندی شدند و پیروزی آنها در نبرد کستیون در ۱۴۵۳ به عقبنشینی انگلیسیها از گاسکونی که از مهمترین و قدرتمندترین تصرفات آنها در فرانسه بود منجر شد. این آخرین جنگ از جنگهای صدساله بین انگلیس و فرانسه بود که در نهایت در ۱۴۵۳ به پایان رسید. شارل هفتم که پس از تصرف نرماندی به مدارک مربوط به محاکمهٔ ژاندارک دست یافته بود، در ۱۴۵۶ با ابطال حکم کلیسا در مرتد خواندن ژان رسماً از او اعادهٔ حیثیت نمود.
سالهای پایانی و مرگ:
شارل هفتم در سالهای پایانی عمرش به تحکیم و تقویت قدرت سلطنتی پرداخت و فرانسه در پایان دوران حکومت او در مقایسه با بیش از یک سدهٔ گذشته باثباتترین دوران خود را تجربه نمود. شارل در ۲۲ ژوئیهٔ ۱۴۶۱ درگذشت و پسر شورشی اما باکفایتش با عنوان لویی یازدهم پس از او بر تخت پادشاهی فرانسه نشست.
لویی یازدهم معروف به محتاط، عنکبوت جهانی و یا پادشاه عنکبوت، پادشاه فرانسه از ۱۴۶۱ تا ۱۴۸۳ بود. او پسر شارل هفتم فرانسه و ماری آنژو و نوهٔ شارل ششم و ایزابلای باواریا و یکی از موفقترین شاهان فرانسه از نظر متحد ساختن کشور بود.
لویی یازدهم به زیرکی و اغلب بدطینتی معروف است. او با مهار قدرت دوکها قدرت سلطنتی را به طرز گستردهای افزایش داد. دسیسه چینیها و علاقهٔ او به فتنهانگیزی سبب شد تا لویی یازدهم دارای دشمنان بسیاری شود از جمله پدرش شارل هفتم، برادرش شارل دو والوا (دوک بری)، شوهر خواهرش شارل جسور (دوک بورگوندی) و پادشاه انگلستان ادوارد چهارم. دوران حکمرانی ۲۲ سالهٔ او شاهد دسیسه چینیهایی سیاسی پادشاه بود که همچون عنکبوتی، تارهای توطئه و خیانت را میتنید و القاب او نیز نشأت گرفته از همین بود.
آغاز زندگی:
لویی در بورژ واقع در شر در ۱۴۲۳، زمانی که انگلیسیها شمال فرانسه را در اختیار خود داشتند و پدرش شارل هفتم تنها مناطق مرکزی و جنوبی را در حاکمیت خود داشت زاده شد. او نوهٔ یولاند آراگون بود، شاهدخت قوی ارادهای که یکی از فاکتورهای اصلی حفظ فرانسه در برابر تهاجم انگلیسیها بود. لویی پدرش را فردی ضعیف میدانست و از او نفرت داشت.
لویی سیزده ساله بود که در ۲۴ ژوئن ۱۴۳۶ و به اجبار پدرش تن به ازدواج سیاسی با مارگارت اسکاتلند، دختر ۱۱ سالهٔ جیمز یکم، پادشاه اسکاتلند داد. آن دو در بعدازظهر ۲۵ ژوئن در کلیسای کوچک قلعهٔ تور ازدواج کردند. عروسی در مقیاس استانداردهای آن زمان بسیار ساده برگزار شد و شارل هفتم که لباس خاکستریرنگ سوارکاریش را بر تن داشت، حتی به خود زحمت برداشتن مهمیزهایش را نیز نداده بود. مهمانان اسکاتلندی به سرعت پس از عروسی برای رفتن تحت فشار قرار گرفتند و این موضوع همراه با رفتار پادشاه سبب شد تا اسکاتلندیها این را توهینی به کشور کوچک اما پرافتخار خود بدانند. اما این رویداد از سوی دیگر نشانگر شرایط فقیرانهٔ دربار فرانسه در آن زمان بود که امکان برگزاری جشنی باشکوه و پر زرق و برق و یا میزبانی مهمانانش برای مدتی بیشتر را نداشت.
پس از پایان مراسم پزشکان به دلیل عدم بلوغ عروس و داماد به آنان توصیه کردند که با یکدیگر نزدیکی ننمایند. مارگارت تحصیلاتش را ادامه داد و لویی همراه با پدرش به سفر به مناطق وفادار به پادشاهی رفت. اما حتی در این زمان نیز هوش پسر و نوع رفتار او بر پادشاه برتری داشت. در طول این بازدیدها شارل هفتم، لویی را که بزرگترین پسرش بود بنا بر سنت به عنوان دوفن و جانشین خود معرفی نمود.
در ۱۴۴۰ لویی بخشی از شورشی موسوم به پراگوئری علیه شارل هفتم و در حمایت از نایبالسلطنتی لویی بود. اما این شورش به شکست انجامید و لویی مجبور به تسلیم به پادشاه شد که مورد عفو او قرار گرفت.
در ۱۴۴۴ لویی ارتشی از ایکورشرها را علیه سوئیسیها در نبرد سنت یاکوب آن در بیرس رهبری نمود و تحت تأثیر قدرت نظامی طرف مقابل قرار گرفت. او هنوز از پدرش نفرت داشت و در ۲۷ سپتامبر ۱۴۴۶ وادار به ترک دربار و رفتن به استان خودش دوفینی، جایی که باید نظم را برقرار میساخت شد. او و پدرش علیرغم چند نوبت احضار شدنش توسط پادشاه دیگر هرگز با یکدیگر ملاقات نکردند. لویی در دوفینی همچون یک پادشاه حکمرانی میکرد و تنها عنوان پادشاه را در آنجا نداشت. او همچنین در آنجا به توطئهچینیهای خود علیه پدرش ادامه داد. در ۱۴ فوریهٔ ۱۴۵۱، لویی ۲۷ ساله که شش سال بود همسرش را از دست داده بود، بدون رضایت شارل هفتم دست به ازدواجی استراتژیک با شارلوت ساووی ۸ ساله زد.
سرانجام شارل هفتم در اوت ۱۴۵۶ ارتشی را به دوفینی فرستاد و لویی به بورگوندی گریخت. او از دوک فیلیپ خوب و پسرش شارل جسور پناه خواست و در دژ ژناپ ساکن شد. شارل هفتم از دوک فیلیپ خواست تا پسرش را تحویل دهد که با مخالفت او روبرو شد. شارل که از این امتناع دوک بورگوندی خشمگین شده بود، به او هشدار داد که «به روباهی پناه داده است که مرغهایش را خواهد خورد.» در ۱۴۶۱ لویی خبردار شد که پدرش در حال مردن است پس به سرعت خود را به ریمز رساند تا برادرش شارل دو والوا، دوک بری نتواند بهجای او تاجگذاری کند.
آغاز پادشاهی:
لویی در ۲۲ ژوئیهٔ ۱۴۶۱ به پادشاهی فرانسه رسید و در ۱۵ اوت تاجگذاری کرد. او علیرغم آنکه همچون خاری در چشم پدرش بود؛ اما بسیاری از علاقهمندیهای او را دنبال میکرد که شارل هفتم در آنها به موفقیتهای کمی دست یافته بود، مانند محدودسازی قدرت دوکها و بارونهای فرانسوی که اینک دغدغهٔ اصلی لویی به عنوان پادشاه بود. او بسیاری از همدستان دسیسهچینش را که لویی را دوست خود میپنداشتند سرکوب نمود. او همچنین از نظر مالی به شدت محتاط گردید؛ در صورتیکه پیشتر ولخرج و گزافگر بود. او دست به پوشیدن لباسهایی خشن و ساده زد و با بازرگانان و مردمان عادی همدم شد.
دشمنی با شارل جسور:
فیلیپ خوب درصدد آغاز جنگی صلیبی بود و لویی در ازای دریافت مناطقی شامل پیکاردی و امیان به او کمک مالی نمود. اما پسر فیلیپ، شارل جسور، از این موضوع خشمگین گردید زیرا حس میکرد که او از سرزمینهای ارثیهاش محروم شده است. او به شورشی موسوم به پیمان سعادت عمومی به رهبری برادر لویی، شارل دو والوا، پیوست. با وجودی که شورشیان در میدان نبرد موفقیت چندانی به دست نیاوردند؛ اما لویی برای مصلحت سیاسی مجبور به پذیرش صلحی نامطلوب شد.
شارل در ۱۴۶۷ به مقام دوکی رسید و با جدیت در صدد کسب قلمرو پادشاهیای مستقل برای خود برآمد. اما او با مشکلات عدیدهای در رابطه با قلمروهای خود بهویژه با مردم لیژ روبرو بود که درنهایت نیز این مردم علیه او شوریدند. متحد آنان در این شورش لویی یازدهم بود.
در ۱۴۶۸ لویی و شارل جسور در پرون با یکدیگر دیدار کردند؛ اما در میانهٔ مذاکرات دریافتند که اهالی لیژ بار دیگر سر به شورش برداشته و فرماندار بورگوندیایی خود را کشتهاند. شارل از این خبر خشمگین شد و فیلیپ دو کامین و دیگر مشاوران او سعی در آرام کردن دوک نمودند؛ زیرا میترسیدند که او پادشاه را بزند. لویی مجبور شد تا تن به عهدنامهای تحقیرآمیز دهد و از بسیاری از سرزمینهایی که بهدست آورده بود، چشمپوشی کند و شاهد محاصرهٔ لیژ و کشتار صدها تن از مردم آنجا باشد.
با این حال وقتی لویی از دسترس شارل جسور دور شد، این عهدنامه را بیاعتبار خواند و مشغول آمادهسازی نیروهایش شد. هدف او نابودی بورگوندی برای همیشه و پایان دادن به دشمنیای بود که بیش از سه نسل از زمان قتل لویی، دوک اورلئان، در ۱۴۰۷ تا آن زمان ادامه یافته بود. جنگ در ۱۴۷۲ آغاز گردید. شارل اقدام به محاصرهٔ بووه و دیگر شهرها نمود که ثمرهای دربر نداشت و سرانجام مجبور شد تا تقاضای صلح نماید.
لویی در ۱۴۶۹ فرمان سنت میشل را احتمالاً به تقلید از و یا به عنوان رقیبی برای فرمان پشم طلایی که توسط پدر شارل، فیلیپ خوب بیناد گذاشته شده بود، پایهگذاری کرد؛ همانطور که پیشتر ژان دوم، فرمان ازبینرفتهٔ ستاره را به تقلید از نشان انگلیسی بند جوراب ادوارد سوم بنا نهاده بود. در هر دو مورد پادشاه فرانسه برای افزایش اعتبار دربار سلطنتی فرانسه، نشانی سلحشورانه را پایهگذاری کرده بود.
درگیری و معامله با انگلستان:
در این زمان انگلستان خود درگیر جنگهایی داخلی موسوم به جنگ رزها (بین خاندانهای یورک و لنکستر) بود. از آنجا که شارل جسور با طرفداران خاندان یورک علیه هانری ششم از خاندان لنکستر متحد شده بود، لویی نیز به این درگیری علاقه یافت. پس از آنکه ارل وارویک که پیشتر ادوارد چهارم را برای رسیدن به پادشاهی انگلستان یاری کرده بود، با ادوارد دشمن شد؛ لویی او را پیش خود در فرانسه پناه داد. او سپس وارویک را تشویق نمود تا با دشمن سرسختش مارگارت آنژو متحد شده و شوهرش هانری ششم را بار دیگر به قدرت بازگرداند. نقشهٔ لویی موفقیتآمیز بود و ادوارد چهارم به تبعیدی اجباری به هلند رفت، هرچند او بعدتر بازگشت و وارویک در جنگ بارنت در ۱۴۷۱ کشته شد. شاه هانری نیز کمی پس از آن در برج لندن به قتل رسید.
در ۱۴۷۵ ادوارد چهارم که اینک پادشاه بلامنازع انگلستان شده بود، به فرانسه حمله کرد؛ اما لویی توانست با او وارد مذاکره شده و عهدنامهای را امضا نماید که بر طبق آن نیروهای انگلیسی در ازای دریافت مبلغی هنگفت از خاک فرانسه خارج میشدند. آنها همچنین از ادعای مالکیت خود بر سرزمینهای فرانسویای همچون نورماندی عقب نشستند و بدین ترتیب میتوان گفت که جنگ صدساله سرانجام به پایان رسید. لویی سپس طی خودستاییای گفت گرچه پدرش نیروهای انگلیسی را با زور ارتش بیرون راند؛ اما او آنها را با قدرت پاته، گوشت گوزن و شراب خوب بیرون کرد.
حل و فصل مشکلات با شارل جسور:
لویی هنوز باید مراقب شارل جسور، دوک بورگوندی میبود و برای این منظور او سوئیسیها را که پیشتر قدرت نیروی نظامیشان را مورد تحسین قرار داده بود، به خدمت گرفت. جنگ بین شارل و سوئیسیها آغاز شد اما نتیجهای فاجعهبار برای دوک بورگوندی داشت و شارل جسور سرانجام در نبرد نانسی در ۵ ژانویهٔ ۱۴۷۷ کشته شد. با مرگ او جنگهای بورگوندی نیز به پایان رسید. لویی موفق به نابودی دشمن قسمخوردهاش شده بود و لردهای دیگری که همچنان سیستم فئودالی را ترجیح میدادند، مجبور به تسلیم به قدرت او شدند. دیگرانی نیز که مقاومت کردند همچون ژاک دارمنیاک (دوک نمور) اعدام شدند.
لویی سپس توسعهٔ پادشاهی را آغاز نمود. او برگزاری نمایشگاههای تجاری، ساختمانسازی و تعمیر و نگهداری جادهها را تشویق نمود. او را یکی از نخستین پادشاهان مدرن فرانسه میشناسند که کشورش را از قرون وسطی خارج ساخت. لویی یازدهم بسیار خرافاتی بود و طالعبینان و ستارهشناسانی را به دور خود گرد آورده بود. او در عین حال علاقهمند به علوم بود و یک بار محکوم به اعدامی را عفو نمود به این منظور که از او به عنوان موش آزمایشگاهی برای انجام عمل صفرا استفاده نمایند.
لویی یازدهم با جنگ، با حیلهگری و با دورویی محض موفق به فائق آمدن بر لردهای فئودال فرانسه شد و در زمان مرگش در شاتو دو پلسی له تور، فرانسه را متحد ساخته و سنگ بنای سلطنتی قدرتمند را بنا نهاده بود. با این حال او مردی بود مرموز و منزوی و پس از درگذشتش تنها اندکی بر مرگ او گریستند. لویی علیرغم حیلهگریش از سوی نیکولو ماکیاولی در کتابش شهریار بهشدت مورد انتقاد قرار گرفت و کوتهنظر خوانده شد؛ زیرا او نیروهای پیادهنظام خود را به نفع مزدوران سوئیسی حذف نمود و با این کارش از توانایی و اعتبار فرانسه کاست.
مرگ:
لویی یازدهم در اوت ۱۴۸۳ درگذشت و در کلیسای نوتردام دو کلری در کلری سنت آندره در نزدیکی اورلئان به خاک سپرده شد. همسرش شارلوت چند ماه پس از او درگذشت و در کنار لویی به خاک سپرده شد. پس از لویی، پسرش شارل هشتم که در آن زمان سیزده ساله بود بر تخت نشست و دختر بزرگش آن فرانسه نایبالسلطنهٔ او گردید.
شارل هشتم، پادشاه فرانسه از ۱۴۸۳ تا هنگام مرگش در ۱۴۹۸ بود. او مدعی پادشاهی ناپل بود و آن را حق موروثی خود میدانست و به همین سبب وارد جنگ با ایتالیا شد. شارل در ۱۴۹۵ وارد ناپل شد و در آنجا تاجگذاری کرد، اما مخالفانش علیه او بسیج شده و او با از دست دادن بسیاری از فتوحاتش به فرانسه بازگشت. او آمادهٔ لشکرکشیای دیگر بود که در ۱۴۹۸ در سن ۲۷ سالگی درگذشت.
سالهای نخستین و رسیدن به قدرت:
شارل هشتم در ۳۰ ژوئن ۱۴۷۰ در آمبواز فرانسه زاده شد. او تنها پسر لویی یازدهم، پادشاه فرانسه و شارلوت ساووی بود. از آنجا که او کودکی نحیف بود اجازهٔ شرکت در فعالیتهای شدید، چه ذهنی و چه بدنی، را نداشت و همین موضوع سبب شد تا آموزشهای کمی در زمینههای درسی، جنگاوری و شکار به او داده شود.
در ۱۴۸۳ لویی یازدهم درگذشت و شارل ۱۳ ساله بر مسند قدرت نشست. در نخستین سالهای حکومت شارل، خواهر بزرگش آن دو بوژو نایبالسطنتی او را برعهده داشت و بزرگترین چالشی که شارل با آن در این مدت روبرو شد، استقلالخواهی دوکنشین بریتانی بود که این موضوع ثبات سیاسی فرانسهٔ سدهٔ پانزدهم را به مخاطره انداخته بود. فرانسیس دوم، دوک بریتانی در ۱۴۸۴ علیه شارل هشتم شورید؛ اما در ۱۴۸۸ از نیروهای پادشاه شکست خورد.
همچنین شارل در این مدت درگیر سرکوب شورشهایی بود که عموزادهاش لویی، دوک اورلئان (بعدتر شاه لویی دوازدهم) رهبریشان را برعهده داشت. لویی در ۱۴۸۸ زندانی شد و فرانسیس دوم نیز کمی بعد درگذشت. با مرگ فرانسیس، بریتانی به دخترش آن رسید و او که چارهٔ دیگری نداشت در دسامبر ۱۴۹۱ و پس از آنکه شارل قرار ازدواجش با مارگارت اتریش، دختر ماکسیمیلیان یکم (امپراتور امپراتوری مقدس روم) را انکار کرد، با شارل هشتم ازدواج نمود. بدین ترتیب بریتانی بار دیگر در کنترل فرانسه قرار گرفت؛ اما از آنجا که انگلستان نیز دارای منافعی در این دوکنشین بود، شارل مجبور شد تا در ۱۴۹۲ عهدنامه ایتاپل را با هانری هفتم، پادشاه انگلستان امضا کرده و در ازای چشمپوشی انگلیسیها از منافع خود در بریتانی، غرامت سنگینی را به آنان پرداخت نمود. او همچنین در ۱۴۹۳ و بهدنبال امضای عهدنامه بارسلونا، روسیون و سردانیا را به پادشاهی آراگون بازگرداند.
آغاز حکومت بهطور مستقل و حمله به ایتالیا:
شارل پس از ازدواجش خود را از قیمومیت خواهرش آزاد نمود و بهتنهایی ادارهٔ امور کشور را در دست گرفت. با این حال او آمادگی لازم برای برخورد با مشکلات را نداشت و یکی از معاصرانش او را «پادشاهی بسیار جوان، ضعیف و خودرأی که به ندرت از محضر دانایان سود میجست و نه پول داشت و نه هوش» توصیف نمود. شارل هشتم برخلاف بیشتر فرمانروایان زمان خود تقریباً بیسواد بود و به جای مطالعهٔ اسناد حکومتی، بیشتر به خواندن داستانهای ماجراجویانه، تاریخی و حماسی علاقه نشان میداد.
شارل هشتم تا ۱۴۹۱ با مجموعهای از مشکلات بزرگ روبرو شده بود. نهادهای سیاسی نیاز به تغییر و اصلاحات داشتند، کلیسا در وضعیتی مبهم قرار داشت و نیاز به یک خط مشی قطعی دربارهٔ ارتباط دین با سیاست حس میشد. همچنین باید اقداماتی اساسی در رابطه با تقویت اقتصاد صورت میپذیرفت؛ اما شارل به هیچکدام اینها توجهی ننمود و در عوض، توجه خود را معطوف پادشاهی ناپل در جنوب ایتالیا و لشکرکشی به آن نمود.
خاندان والوا از ۱۲۲۵ که پاپ وقت، ناپل را به عنوان ملکی پاپی به شارل آنژو اعطا نمود مدعی آنجا بودند. اما فرانسویان کنترل خود بر ناپل را در برابر خاندان سلطنتی آراگون از دست دادند و اینک شارل هشتم درصدد بود تا ناپل را که حق موروثی خود میدانست، پس گرفته و از آن بهعنوان پایگاه خود برای آغاز جنگی صلیبی علیه ترکان عثمانی که موفق به فتح قسطنطنیه در ۱۴۵۳ شده بودند استفاده نماید. دراین بین لودوویکو اسفورتزای میلانی نیز که خود با آلفونسوی ناپل درگیر بود به تشویق شارل برای حمله پرداخت و شارل هشتم در ۱۴۹۴ به ایتالیا لشکر کشید. پاکسازی سریع چندین دژ ایتالیایی در شمال آن کشور توسط فرانسویان در ابتدای جنگ، دیگر ایتالیان را متقاعد ساخت که مقاومت در برابر ارتش فرانسه سودی ندارد و درنتیجه فرانسویان به راحتی تا ناپل پیشروی نمودند. آنها پیروزمندانه از پاویا، فلورانس و رم گذشتند و شارل هشتم در فوریهٔ ۱۴۹۵ وارد ناپل شد.
عقبنشینی از ایتالیا:
اما این پیروزی سبب شد تا کشورهای همسایهٔ فرانسه که شارل تا آن زمان سعی کرده بود چهرهای بیطرف از کشورش به آنان نمایش دهد، علیه فرانسه موضع گیرند. درنتیجه اتحادی از میلان، ونیز، اسپانیا، امپراتوری مقدس روم و پاپ الکساندر چهارم علیه شارل هشتم شکل گرفت. شارل که خطر به دام افتادن در جنوب اروپا را حس کرده بود با نیمی از سپاهش به سمت فرانسه عقبنشینی نمود و باقی نیروهایش را برای در اشغال نگاهداشتن ناپل در آنجا باقی گذارد. با این حال او در ۶ ژوئیه ۱۴۹۵ مجبور شد تا با دشمنانش وارد نبردی خونین موسوم به نبرد فورنوو در منطقهای به همین نام در جنوب رود پو شود و علیرغم شکست در این جنگ، شارل توانست راهی برای بازگشت به فرانسه یافته و سرانجام در اکتبر ۱۴۹۵ به کشور رسید. اما دیگر سپاهیان فرانسوی باقیمانده در ایتالیا نیز متحمل شکست شدند و شارل هشتم فتوحات خود در ایتالیا را از دست داد.
با اینحال اقامت کوتاهمدت شارل در ایتالیا باعث علاقهمندی او به هنر و معماری عصر رنسانس شد و او تصمیم به بازسازی شاتو دامبواز (دژ آمبواز) با استفاده از هنرمندان ایتالیایی ازجمله فرا جوکوندو گرفت. جنگی که شارل هشتم در ۱۴۹۴ آنرا آغاز نمود، ایتالیا را به صحنهٔ نبرد بین دو کشور فرانسه و اسپانیا تبدیل کرد که این درگیریها تا سال ۱۵۵۹ میلادی و امضای صلحنامهٔ کاتو-کامبرزی ادامه یافت. درگیری شارل هشتم در ایتالیا سبب شد تا او به طور کامل از مسایل داخلی کشور غافل مانده و درنتیجه بسیاری از دستاوردهای دوران حکومت پدرش از بین رفت.
سالهای پایانی و مرگ:
شارل از همسرش آن صاحب سه فرزند شد که تنها یک پسرش بیش از یک ماه زنده ماند. اما او نیز در ۳ سالگی و به دنبال ابتلا به سرخک درگذشت و مرگ او ضربهای شدید به پادشاه فرانسه وارد آورد. شارل تصمیم گرفت که از خوشگذرانیهایش دست بکشد و همانگونه که پیشتر شورای حکومتی ایالات کل در ۱۴۸۴ درخواست کرده بود از مالیاتها بکاهد. او همچنین در صدد تدارک لشکرکشی تازهای به ایتالیا بود؛ اما پیش از آنکه بتواند سیاستهای جدیدش را اعمال نماید در ۷ آوریل ۱۴۹۸ در آمبواز و احتمالاً به دلیل برخورد سرش با چهارچوب کوتاه در درگذشت. از آنجا که شارل هشتم فرزند پسری نداشت، پس از او عموزادهاش لویی اورلئان با عنوان لویی دوازدهم بر تخت پادشاهی فرانسه نشست.
لویی دوازدهم ملقب به پدر ملت پادشاه فرانسه از ۱۴۹۸ تا هنگام مرگش در ۱۵۱۵ بود. او تا پیش از رسیدن به پادشاهی، مقام دوک اورلئان را داشت.
دوک اورلئان:
لویی دوازدهم در ۲۷ ژوئن ۱۴۶۲ در بلوآی فرانسه زاده شد. او تنها پسر شارل، دوک اورلئان و ماری دو کلیو و نتیجهٔ شارل پنجم بود. او پس از پدرش در ۱۴۶۵ به مقام دوک اورلئان رسید و از آنجا که در خانوادهٔ سلطنتی از نظر خونی، خویشاوند درجهٔ چندم شمرده میشد، سخنی از به پادشاهی رسیدنش نبود. با این حال او در ۱۴۷۶ و به اجبار لویی یازدهم، پادشاه وقت فرانسه با دختر معلول او بهنام ژان ازدواج کرد. از آنجا که ژان توانایی فرزندآوری نداشت، لویی درصدد یافتن راهی بود تا این ازدواج را باطل نماید.
شورش علیه شارل هشتم:
در ۱۴۸۳ لویی یازدهم درگذشت و پسر خردسالش با عنوان شارل هشتم جانشین او گردید. در این زمان لویی، دوک اورلئان وارد رقابت با آن دو بوژو، خواهر بزرگ شارل بر سر نایبالسلطنگی او شد و پس از آنکه در این راه توفیقی نیافت، شورشی موسوم به جنگ احمقها را علیه سلطنت آغاز نمود. او با دوک بریتانی و داماد و جانشین آخرین دوک بورگوندی علیه پادشاه متحد شد؛ ولی در ۱۴۸۸ در نبرد سنت اوبن در بریتانی شکست خورد و به مدت ۳ سال زندانی گردید. در ۱۴۹۱ شارل هشتم که سرانجام خود را از سلطهٔ خواهر و شوهر خواهرش رهانیده بود، تصمیم به آشتی با دوک اورلئان گرفت و لویی بار دیگر موقعیت خود را بازیافت. او سپس شارل هشتم را که مدعی پادشاهی ناپل بود در نخستین مرحله از حملات فرانسه به ایتالیا همراهی نمود و در این یورش که تا ۱۴۹۵ ادامه یافت رهبری نیروهای مستقر در استی را عهدهدار شد.
رسیدن به پادشاهی فرانسه:
شارل هشتم در آوریل ۱۴۹۸ درگذشت و چون تنها فرزندش نیز در ۳ سالگی مرده بود، در نتیجه دوک اورلئان با عنوان لویی دوازدهم بر تخت پادشاهی فرانسه نشست. اما این تغییر قدرت باعث وحشت کسانی شد که در جنگ احمقها در برابر او ایستادگی کرده بودند و اینک از انتقام او میترسیدند. اما لویی دوازدهم با گفتن این جمله که «برای پادشاه فرانسه کسر شأن است که بخواهد انتقام درگیریهای دوک اورلئان را بگیرد» به آنان اطمینان داد که مشکلی برایشان پیش نخواهد آمد.
لویی سپس با دادن طلا و القاب فرانسوی به چزاره بورجیا، پسر پاپ الکساندر ششم موفق به باطل ساختن ازدواج خود با ژان گردید و در ژانویهٔ ۱۴۹۹ با آن بریتانی، بیوهٔ شارل هشتم ازدواج نمود و از او صاحب دو دختر به نامهای کلود و رنه شد. بدین ترتیب لویی با انجام این ازدواج توانست اتحاد میان دو دوکنشین بریتانی و پادشاهی فرانسه را مستحکمتر سازد. با این حال ابطال ازدواج پیشین لویی با ژان موجب ناخرسندی خداشناسان دانشگاه پاریس گردید و آنها او را به شدت مورد انتقاد قرار دادند. این انتقادها در نهایت منجر به بروز ناآرامیهای دانشجویی در آنجا شد و لویی در ۱۴۹۹ اقدام به سرکوب آنان نمود. او سپس تا حد زیادی از استقلال دانشگاه پاریس کاست.
لشکرکشی به ایتالیا:
لویی دوازدهم که علاوه بر به ارث بردن ادعای شارل هشتم بر پادشاهی ناپل، خودش نیز به واسطهٔ مادربزرگش والنتنیا ویسکونتی مدعی میلان بود، پس از رسیدن به قدرت توجهش را متوجه ایتالیا ساخت. او در ۱۴۹۹ دور دوم حملات فرانسه به ایتالیا را آغاز نمود و سربازان فرانسوی عامداً دست به ایجاد رعب و وحشت در ایتالیا زدند تا آنجا که لودوویکو اسفورزا، دوک میلان در تابستان همان سال از میلان گریخت. لویی سپس در سال ۱۵۰۰ عهدنامهای را با نام عهدنامهٔ گرانادا به طور مخفیانه با فردیناند آراگون به امضا رساند که به موجب آن هر دو پادشاه بر سر همکاری با یکدیگر برای تصرف پادشاهی ناپل و تقسیم آن به توافق رسیدند.
فتح ناپل با موفقیت به انجام رسید؛ اما دو متحد در ۱۵۰۲ با یکدیگر درگیر شدند و بروز بیماری و فرماندهی بهتر اسپانیاییها سبب شد تا نیروهای فرانسوی در ۱۵۰۳ از ناپل بیرون رانده شوند.
عهدنامهٔ بلوآ:
در سپتامبر ۱۵۰۴ عهدنامهٔ بلوآ با تشویق آن بریتانی بین فرانسه و ماکسیمیلیان یکم، امپراتور امپراتوری مقدس روم به امضا رسید. به موجب این عهدنامه ماکسیمیلیان، در ازای این وعده که میلان و بورگوندی به نوهٔ او، کارل پنجم و نامزدش کلود، دختر لویی دوازدهم و وارث دوکنشین بریتانی میرسد (مگر آنکه لویی صاحب پسری شود) لویی دوازدهم را به عنوان دوک میلان به رسمیت شناخت؛ اما این موضوع خشم فرانسویان را برانگیخت؛ زیرا احتمال از دست دادن بریتانی میرفت. در نتیجه لویی نمایندگانی از هر سه مملکت را در مه ۱۵۰۶ در تور جمع کرد و آنان بر نامزدی کلود با فرانسوای آنگولِم، جانشین احتمالی لویی دوازدهم اصرار ورزیدند. سرانجام نامزدی کلود به بهای از دسترفتن عهدنامهٔ بلوآ با کارل پنجم به هم خورد و او به نامزدی فرانسوا که بعدتر با عنوان فرانسوای یکم بر تخت پادشاهی فرانسه نشست درآمد.
اتحاد کامبرای و از دستدادن میلان:
فرانسه در این مدت بیشتر در آرامش به سر میبرد و لوئی دوازادهم تا حد چشمگیری از میزان مالیاتها کاست. همین موضوع در کنار دیگر کامیابیهای او سبب شد تا شورای حکومتی در ۱۵۰۶ لقب پدر مردم را به او اعطا نماید. همچنین کاردینال ژرژ دامبواز، برجستهترین مشاور لویی دوازدهم در این زمان بود و او چنان جایگاه و نفوذی در حکومت داشت که گفته میشود اصطلاح «این کار را به ژرژ بسپارید» اشاره به او دارد.
در ۱۵۰۶ جنواییها سر به شورش برداشتند و لوئی دوازدهم در ۱۵۰۷ موفق به سرکوب آنان شد. او سپس در ۱۵۰۸ علیه ونیزیها به اتحاد کامبرای، متشکل از فردیناند آراگون، ماکسیمیلیان و پاپ ژولیوس دوم پیوست و توانست آنها را در آنیادلو در ۱۵۰۹ شکست دهد. با این حال لویی دریافت که پاپ ژولیوس دوم اتحاد دیگری را سازماندهی کرده است تا او را از ایتالیا بیرون راند. لویی دوازدهم سعی کرد تا با کمک خواستن از شورای تفرقهجویانهٔ پیزا در ۱۵۱۱ به مقابله با ژولیوس بپردازد که نتیجهای نداشت. اما پس از پیروزی گاستون دو فوا، خواهرزادهٔ لویی دوازدهم و شکست ارتش پاپ-اسپانیا در راونا در ۱۵۱۲ که به مرگ دو فوا نیز انجامید، کاردینالهای شورای پیزا حکم به برکناری ژولیوس دوم از پاپی دادند و در صدد انتخاب پاپ جدید برآمدند؛ اما مرگ دوفوا مانع از حرکت ارتش فرانسه به سمت رم به منظور خلع ژولیوس از قدرت شد و پاپ با تکفیر لویی دوازدهم، بخشی از خاک فرانسه را به سوییس، آراگون، انگلستان و امپراتوری مقدس روم که به اتحاد او پیوسته بودند وعده داد.
فردیناند آراگون جنوب نابارا را به اشغال خود درآورد و هنری هشتم انگلستان به شمال فرانسه یورش برد. ارتش فرانسه با عقب نشینی از میلان به سمت فرانسه حرکت کرد و میلان به دست سوییسیها افتاد.
سالهای پایانی و مرگ:
در ۱۵۱۳ ژولیوس دوم درگذشت و لئوی دهم جانشین او شد که این موضوع فرصتی را برای لویی دوازدهم فراهم آورد تا با پاپ جدید صلح کند. همچنین او پس از مرگ همسرش آنای بریتانی در ۱۵۱۴ با ماری تئودور، دختر هانری هفتم ازدواج نمود و بدین ترتیب بین انگلستان و فرانسه صلح برقرار شد. درعین حال لویی امیدوار بود تا شاید از این ازدواج صاحب فرزند پسری شود. او همچنین در ۱۵۱۴ با تمامی دشمنانش به جز ماکسیمیلیان وارد آتشبس شد.
لویی دوازدهم در ۱ ژانویهٔ ۱۵۱۵ درگذشت و پس از او فرانسوای آنگولم که در ۱۵۱۴ با کلود، دختر لویی ازدواج کرده بود با عنوان فرانسوای اول جانشین او شد.
فرانسوای اول پادشاه فرانسه از ۱۵۱۵ میلادی تا زمان مرگش بود. در زمان او، فرانسه شاهد تغییرات گسترده فرهنگی بود و از این حیث برخی اوقات وی را اولین رهبر دوره رنسانس فرانسه در نظر میگیرند. از سوی دیگر رقابت دائمی او با کارل پنجم (پادشاه اسپانیا و فرمانروای امپراتوری مقدس روم) برای برتری در اروپا به جنگهای طولانی و ویرانگر نظامی منجر شد که پیامدهای آن به اصلاحات پروتستانی انجامید.
هانری دوم، پادشاه فرانسه بین سالهای ۱۵۴۷ تا ۱۵۵۹ میلادی بود.
سالهای نخستین زندگی:
هانری دوم در سن ژرمن آن لی در نزدیکی پاریس زاده شد. او دومین پسر فرانسوای اول، پادشاه وقت فرانسه بود. فرانسوای اول در نبرد پاویا در ۱۵۲۵ اسیر کارل پنجم، (پادشاه اسپانیا و فرمانروای امپراتوری مقدس روم) شد و در ازای آزادیش، هانری و برادر بزرگترش به اسپانیا فرستاده شدند. هانری دوم در ۱۵۵۳ با کاترین دو مدیچی ازدواج کرد؛ اما به اشرافزادهای فرانسوی به نام دیان دو پواتیه علاقمند بود.
کاترین دو مدیچی در سال ۱۵۳۶ به همسری هانری دوم درآمد و از سال ۱۵۴۷ تا سال ۱۵۵۹ ملکهٔ فرانسه بود. او پس از مرگ فرانسوای دوم از سال ۱۵۶۰ تا سال ۱۵۶۳ نایبالسلطنه فرانسه بود و پس از آن نیز در تصمیمگیریهای حکومتی پسرانش نفوذ داشت. کاترین دو مدیچی مادر سه پادشاه فرانسه با نامهای فرانسوای دوم و شارل نهم و هانری سوم بود که پس از هانری دوم به سلطنت رسیدند. دخترش مارگریت نیز همسر اولین پادشاه فرانسه از خاندان بوربون یعنی هانری چهارم بود. نقش او در جنگهای مذهبی اروپای قرن شانزدهم و کشتار سنبارتلمی انکارناپذیر بود و به همین دلیل بهشدت مورد تنفر قرار داشت. وی پس از مرگ در کنار همسرش، هانری دوم در کلیسای سندنی دفن شد.
ولیعهدی و پادشاهی:
با مرگ برادر بزرگتر هانری دوم، او ولیعهد فرانسه شد و پس از مرگ پدرش، در تاریخ ۳۱ مارس ۱۵۴۷ بر تخت پادشاهی نشست. او با اسکاتلند متحد شد و جنگی را علیه انگلستان آغاز نمود که با تصرف کالی در ۱۵۵۸ پایان یافت.
مرگ:
هانری دوم در جشنی که در ۳۰ ژوئن ۱۵۵۹ ترتیب داده بود در حال نیزه بازی با کنت مونتگمری بود که در اثر شکستن نیزه او، تکه ای چوب به داخل چشمش فرو رفت و باعث عفونت مغزی و مرگ او در ۱۰ ژوئیه ۱۵۵۹ شد. او پس از مرگ در کلیسای سلطنتی سندنُی در نزدیکی پاریس دفن شد. پس از وی فرزندش فرانسوای دوم جانشین او شد.
فرانسوای دوم فرزند اول هانری دوم و کاترین دو مدیچی بود که در سن پانزده سالگی به پادشاهی رسید و بیش از یک سال سلطنت نکرد و به روایتی توسط مادرش کاترین مدیچی به قتل رسید.
شارل نهم سومین پسر هانری دوم و کاترین دو مدیچی بود. وی بسال ۱۵۵۰ میلادی در سن ژرمن آن لی متولد شد و در سال ۱۵۶۰ میلادی به پادشاهی رسید و تا سال ۱۵۶۳ میلادی زیر قیمومت مادرش سلطنت کرد.
او پادشاهی سسترای بود و در طول زندگی تحت نفوذ مادر ظالمش کاترین دو مدیچی قرار داشت. وی عامل بزرگترین کشتار مذهبی تاریخ تحت عنوان کشتار سن بارتلمی بود البته لازم به ذکر است که مادر وی عامل تحریک کننده او برای راه اندازی این کشتار بود. وی برای کشتار پروتستانها برنامه زیرکانهای پیاده کرد، به این صورت که با برگزاری مراسم ازدواج خواهر خود، مارگریت با شخصی به نام هانری دو ناوار که پادشاه کشور کوچکی به نام ناوار بود (وی ابتدا پروتستان بود اما بعدها برای فرار از کشته شدن تغییر دیانت داده و کاتولیک شد. او بعدها با نام هانری چهارم مؤسس سلسله بوربونها و پادشاه فرانسه شد) باعث تجمع پروتستانهای هم مذهب با داماد در پاریس شد؛ اما پس از برگزاری مراسم مردم را برای کشتار پروتستانها ترغیب کرد. در طول چند روز طبق آمارها تعدادی بین ۲۰،۰۰۰ تا ۲۵۰،۰۰۰ پروتستان در پاریس قتلعام شدند. این کشتار به خاطر همزمانی با روز سن بارتلمی در تقویمهای مسیحی به این نام نامگذاری شد.
البته شارل نهم در زندگی خصوصی و درباری فردی خوب و بسیار مهربان بود اما خصایص و شرایط لازم برای یک پادشاه را دارا نبود. وی علاقه زیادی به شکار داشت به طوری که درباریهای خود را مجبور میکرد که هفتهای دو مرتبه دست جمعی به همراه او به شکار روند. در این شکارها ۱۰۰ها نفر از درباریان به همراه زنان خود شرکت داشتند. ایراد اصلی وی این بود که بسیار تحت نفوذ مادر خود کاترین دو مدیچی قرار داشت و نمیتوانست در برابر تصمیمات وی ایستادگی کند. وی سرانجام اشتباهاً به وسیله مادرش به قتل رسید. کاترین دو مدیسی در حالی که قصد داشت داماد خود هانری دوناوار را به وسیله یک کتاب آغشته به سم به قتل برساند به علت یک اشتباه باعث قتل پسر خود شد.
وی فرزندی از ازدواج رسمی نداشت؛ به همین علت بعد از وی، سلطنت به برادرش هانری سوم (دوک دانژو) منتقل شد. از وی فرزندی از شخصی به نام ماری توشه بر جای ماند که بعدها دوک دو انگوم لقب گرفت که از رجال سرشناس و فرماندهان ارتش در زمان لویی سیزدهم، دومین پادشاه دودمان بوربون شد.
هانری سوم چهارمین پسر هانری دوم و کاترین دو مدیچی بود. هانری سوم بعد از مرگ برادرش، شارل نهم در سال ۱۵۷۴ و در سن ۲۳ سالگی به سلطنت رسید. او از ۳۰ مه ۱۵۷۴ تا هنگام مرگ، شاه فرانسه و به طور همزمان شاه لهستان و دوک بزرگ لیتوانی بود. شاه هانری به هیچ وجه با نفوذ ملکه مادر (کاترین دو مدیچی) موافق نبود؛ به همین خاطر، به تدریج او را از دربار و سیاست کنار گذاشت.
در زمان او کشور درگیر آشوب و فتنههایی با دستمایه های دینی بین کاتولیکها و پروتستانها بود. شخصی به نام هانری دو ناوار که پادشاه کشور کوچکی به نام ناوار بود (وی ابتدا پروتستان بود اما بعدها برای فرار از کشته شدن تغییر دیانت داده و کاتولیک شد. او بعدها با نام هانری چهارم مؤسس سلسله بوربونها و پادشاه فرانسه شد) با اطلاع از اخبار مربوطه، بار دیگر به مذهب سابق خویش (پروتستان) بازگشت و برای پیوستن به پروتستانها، عازم پاریس شد. کاتولیکها نیز متقابلاً با تشکیل اتحاد مقدس، علیه دوک ناوار برخاستند. هانری دو ناوار ظرف چند ماه با حذف سایر رهبران پروتستان، به یگانه رهبر پروتستانهای فرانسه و نماد مقاومت پروتستانتیسم در اروپا بدل شد.
همزمان با این جنگ داخلی، شاه هانری سوم که از داشتن فرزند عاجز مانده بود، دوک هانری دو ناوار را به عنوان ولیعهد خویش تعیین کرد. این رویداد را نقطهی عطفی در تاریخ فرانسه می دانند. هنگامی که شاه هانری در سال ۱۵۸۹ بدست کاتولیکها ترور شد، هانری دو ناوار با نام شاه هانری چهارم تاجگذاری کرد. دوره سلطنت خاندان والوا که از اوایل قرن چهاردهم آغاز شده بود، به پایان رسید و بوربونها جای آنان را گرفتند.
خلاصه داستان
زمان: ۱۵۷۲ میلادی
مکان: فرانسه، شهر پاریس
روز دوشنبه هجدهم ماه اوت سال ۱۵۷۲ در کاخ سلطنتی لوور در شهر پاریس جشن بزرگی برپا شده بود. صبح همان روز، مارگریت دو والوا خواهر پادشاه فرانسه موسوم به شارل نهم با جوانی موسوم به هانری دو بوربون، پادشاه کشور ناوار در کلیسا زن و شوهر شده بودند و در آن شب در کاخ لوور به مناسبت ازدواج آنان جشن گرفته شده بود. با اینکه در عمارت لوور یک جشن بزرگ سلطنتی برپا بود، مردم در خیابانها و میدانهای اطراف التهاب و اضطراب داشتند؛ چون آنهایی که جز مدعوین نبودند و از دور منظره جشن را می نگریستند، احساس می کردند به زودی جشن دیگری اقامه خواهد شد که شکلی دیگر خواهد داشت و آنها دعوت خواهند شد که در آن جشن شرکت کنند …
معرفی کتاب
مجموعه قبل از طوفان نوشته الکساندر دوما، نویسنده نامدار فرانسوی مجموعه ای به هم پیوسته از کتابهای ملکه مارگو (۱۸۴۵)، خانم مونسورو (۱۸۴۶) و پاسداران چهل و پنج گانه (۱۸۴۷) است که توسط زنده یاد ذبیح الله منصوری تحت فرنام کلی “قبل از طوفان” ترجمه شده اند و ماجراهای آنها به دوران سلطنت شارل نهم، کشتار سن بارتلمی، توطئه های ملکه مادر، سلطنت هانری سوم، ماجراهای شوالیه های شاه خصوصا ماجرای جذاب و خواندنی شوالیه “دوبوسی” و پاسداران چهل و پنج گانه و در نهایت مهیا شدن زمینه جهت انقراض سلسله والوا و شروع دوره سلطنت بوربونها می باشد.
این مجموعه مربوط به یک دوره از تاریخ اروپا و فرانسه می باشد که در آن فرق مختلف سیاسی و نیز فرقه های گوناگون دیانت مسیح به سخت ترین طرزی با یکدیگر مبارزه می کردند و آنقدر متعصب بودند که جان انسان در آن عهد در قبال آن همه مبارزه های سیاسی و مذهبی و مخالفت های خصوصی ارزش نداشت و بر اثر همین مبارزه ها و مخالفت ها بود که چند قتل عام هولناک و از جمله کشتار سن بارتلمی در آن عصر انجام گرفت.
علاوه بر این قتل عامها و چگونگی انجامشان، در این مجموعه آنقدر اطلاعات تاریخی هست که اگر خواننده می خواست یکصد کتاب قطور تاریخی را بخواند، به اندازه اطلاعاتی که از این مجموعه عایدش می شود، استفاده نمی کرد؛ چون در اینجا هر چه هست نخبه حوادث تاریخی و برجسته ترین آنهاست.
اما اینهمه اطلاعات تاریخی، سیاسی، نظامی و توطئه ها و دسیسه ها که در این مجموعه هست، چون در قالب رمانی دلفریب ریخته شده، خواننده هرگز از مطالعه آنها خسته نمی شود و هر چه جلوتر می رود بیشتر میل دارد که دنباله سرگذشت را بخواند و وقتی ما این مجموعه را می خوانیم نه تنها بر حوادث تاریخی آن عصر وقوف پیدا می کنیم؛ بلکه ریشه قسمتی از اختلافات سیاسی و غیرسیاسی این دوره هم که خود در آن زیست می نماییم، برایمان آشکار می شود.
سلام.ممنون.خیلی لطف کردید.من چند سالی میشد که دنبال این مجموعه کتاب بودم.