
چشم بندی
نویسنده : آگاتا کریستی
مترجم : مجتبی عبدالله نژاد
مجموعه : خانم مارپل
انتشارات : هرمس
زبان : فارسی
فرمت : PDF
حجم : ۲٫۵۷MB
تصفحات : ۲۳۱
نویسنده : آگاتا کریستی
مترجم : مجتبی عبدالله نژاد
مجموعه : خانم مارپل
انتشارات : هرمس
زبان : فارسی
فرمت : PDF
حجم : ۲٫۵۷MB
تصفحات : ۲۳۱
برای حفظ حق کپیرایت، این کتاب بدون لینک دانلود قرار دادهشدهاست. لطفا اگر قصد فروش کتابهای خود در لیلیبوک را دارید، از طریق فرم تماس با ما با ما در ارتباط باشید.
کتاب چشم بندی جلد ششم از مجموعه کارآگاهی خانم مارپل می باشد. این کتاب با ترجمه مجتبی عبدالله نژاد و از سوی انتشارات هرمس و در مجموعه کتابهای کارآگاه در ایران منتشر شده است. عنوان اصلی کتاب
They Do It With Mirrors است که ترجمه تحت اللفظی آن یعنی آنها با آینه ها این کار را می کنند و منظور کنایی آن، حقه ها و تردستی هایی است که شعبده باز ها با استفاده از آینه انجام می دهند و چیزی را غیب می کنند یا ظاهر می کنند. ترجمه اصطلاحی آن یعنی چشم بندی یا تردستی که مترجم برای همخوانی با متن کتاب، آن را به همین عنوان ترجمه کرده است.
• کتاب چشم بندی، ترجمه اثری است با نام They Do It With Mirrors (به فارسی: با آینه این کار را می کنند) نوشته خانم آگاتا کریستی که اولین بار با عنوان Murder with Mirrors (به فارسی: قتل با آینه ها) در سال 1952 از سوی انتشارات Dodd, Mead and Company در آمریکا و در هفدهم نوامبر همان سال با همان عنوان اصلیِ They Do It With Mirrors توسط انتشارات Collins Crime Club در انگلستان منتشر شد.
زمان: 1950-1930 میلادی
مکان: انگلستان (شهر لندن)
خانم "مارپل" برای دیدن دوست دوران مدرسه اش، خانم "وان رایدوک" به عمارت ویکتوریایی او دعوت شده است. خانم وان رایدوک زنی ثروتمند و آرمان خواه که به همراه خواهرش "کری لوئیز" و شوهر خواهرش، "لوئیس سراکولد" در عمارت ویکتوریایی "استونی گیتز" زندگی می کنند، اخیرا نگرانی هایی عجیبی پیدا کرده است و هیچ توضیح قانع کننده و معقولانه ای برای آنها پیدا نمی کند. او احساس می کند خواهرش به نوعی در این عمارت که به پناهگاهی برای بزهکاران نوجوان به سرپرستی آقای سراکولد تبدیل شده است، در خطر است و همین بهانه ای شده است تا از دوست دوران مدرسه اش، خانم مارپل دعوت کند تا به این عمارت بیاید تا موضوع را با او در میان بگذارد ...
خانم وان رایدوک از جلو آینه کنار رفت، آه کشید و زیر لب گفت: "خب، این خوب است. نظرت چیه، جین؟" خانم ماریل نگاهی به پیراهن مارک لانوانللی انداخت و گفت: "قشنگ است." خانم وان رایدوک گفت: "مشکلی ندارد. درش بیاور، استفانی." دستهایش را بالا گرفت و استفانی که خدمتکار مسنی بود با موهای سفید و صورت زرد و نحیف، پیراهن را با احتیاط از تنش در آورد ...
دیدگاه خود را وارد کنید