
اژدهای سرخ
نام کتاب : هانیبال لکتر ۱ – اژدهای سرخ
نویسنده : توماس هریس
مترجم : سهیل صفاری
مجموعه : هانیبال لکتر
انتشارات : دایره
زبان : فارسی
فرمت : PDF
حجم : ۵٫۲۴MB
صفحات : ۵۵۳
نام کتاب : هانیبال لکتر ۱ – اژدهای سرخ
نویسنده : توماس هریس
مترجم : سهیل صفاری
مجموعه : هانیبال لکتر
انتشارات : دایره
زبان : فارسی
فرمت : PDF
حجم : ۵٫۲۴MB
صفحات : ۵۵۳
برای حفظ حق کپیرایت، این کتاب بدون لینک دانلود قرار دادهشدهاست. لطفا اگر قصد فروش کتابهای خود در لیلیبوک را دارید، از طریق فرم تماس با ما با ما در ارتباط باشید.
کتاب ازدهای سرخ اولین جلد از مجموعه هانیبال لکتر نوشته توماس هریس است که در سال 1981 منتشر شد. داستان این کتاب دو سال قبل از حوادث کتاب سکوت برهها اتفاق میافتد. توماس هریس در "اژدهای سرخ" علاوه بر نشان دادن جزئیات روانی یک قاتل روان پریش که شخصیت درونی اش به واسطه شیوه زندگی تحمیلی از هم پاشیده است، به خوبی خواننده را با جزئیات یک پرونده پلیسی-روانی درگیر میکند. از طرفی خواننده با تک تک عناصر موجود در داستان آشنا شده و به خوبی توسط نویسنده به درون مایههای شخصیتی، خانوادگی و اجتماعی آنها سفر میکند، به طوری که در پایان خواننده احساس میکند تک تک افراد و شخصیتهای داستان را میشناسد و در تک تک مکانهای داستان حضور فیزیکی داشته است. برخلاف کتاب "سکوت برهها" که بیشتر جنبههای روان شناسانه مورد نظر هریس بوده در "اژدهای سرخ"، خواننده به یک میزان خود را درگیر جنبههای پلیسی و روانی داستان میبیند. اژدهای سرخ چندین نقطه اوج دارد که هریک در فصل خود مسیر داستان را به سمت مشخصش هدایت میکند.
عنوان کتاب از نام یکی از نقاشی های ویلیام بلیک، شاعر و نقاش معروف قرن هجدهم انگلستان گرفته شده است. عنوان این نقاشی اژدهای سرخ کبیر و زن خورشیدپوش بود.
فرانسیس دلارهاید، قاتل روانیِ داستان، با تصویر این اژدها، همزاد پنداری کرده و اینگونه به خود تلقین میکند که قربانیان در حقیقت توسط اژدها انتخاب و به تعالی میرسند. او قادر به کنترل انگیزشهای جنسی و خشونت آمیز خود نیست و معتقد است قتل انسانها و به تعبیرِ او، "تغییر" آنها باعث تسهیلِ روندِ تبدیل شدنِ شخصیتِ او به "اژدهای سرخ کبیر" (کاراکتر برتر نقاشی بلیک) می شود. در کتاب برخورد او با این تصویر اینگونه توصیف می شود:
«آباژور فلزی روی چراغ مطالعه را چرخاند تا تصویری که به دیوار پایین تخت بود، روشن شود. آن تصویر نقاشی ویلیام بلیک به نام اژدهای سرخ کبیر و زن خورشیدپوش بود. بار اولی که تصویر را دید، او را مبهوت کرده بود. تا آنزمان ندیده بود که تصویری به تجسس های ذهنی او چنین نزدیک باشد. حس کرد بلیک از سوراخ گوش او درون مغزش را دیده و اژدهای سرخ را مشاهده کرده است. دلارهاید هفته ها نگران بود که افکارش از راه سوراخ گوشها بیرون بزند، در تاریکخانه بدرخشد و فیلم ها را تار کند. او در گوشهایش گلوله پنبه فرو می کرد. سپس از ترس قابلیت اشتعال پنبه، پشم شیشه جایگزین آن کرد. پشم شیشه باعث خونریزی گوشهایش شد. سرانجام تکه های پنبه نسوز را به اندازه قرصهایی درآورد که قالب گوشهایش بود. مدتهای مدید، اژدهای سرخ تنها دارایی او بود. اکنون دیگر این تنها دارایی او نبود. آغاز تحریک خود را احساس می کرد. همیشه می خواست این کار را به آهستگی انجام دهد؛ اما حال نمی توانست منتظر بماند ...»
• کتاب اژدهای سرخ ترجمه ای است از کتاب Red Dragon (به فارسی: اژدهای سرخ) نوشته توماس هریس که نخستین بار سال 1981 توسط انتشارات G. P. Putnam's Sons در آمریکا منتشر شد.
زمان: 1978 میلادی
مکان: آمریکا (ایالت میزوری: شهر سنت لوئیس)
"فرانسیس دلارهاید"، یک قاتل روانی با گرایشهای سرکوب شده همجنسگرایانه است که در یک مؤسسه ظهور فیلم در شهر "سنت لوئیس" (واقع در ایالت "میزوری") مشغول به کار است و به واسطه شغلش به فیلمهای خانگی که از نقاط مختلف آمریکا برای آنجا ارسال میشود دسترسی داشته و از آن طریق قربانیان خود را انتخاب میکند. او در جنایات خود با تصویر اژدهایی در یکی از آثار "ویلیام بلیک"، شاعر و نقاش انگلیسی به نام "اژدهای سرخ کبیر و زن خورشیدپوش" همزاد پنداری کرده و اینگونه به خود تلقین میکند که قربانیان در حقیقت توسط اژدها انتخاب و به تعالی میرسند.
او که در هنگام تولد با نقص زایشی لب شکری و نداشتن سقف دهان دچار بوده، توسط مادرش در بیمارستان رها شده و تا سن پنج سالگی که سرپرستی اش توسط مادربزرگ مادر اش پذیرفته میشود، در نوانخانهای زندگی کرده و به خاطر نواقص جسمی که دارد مورد تمسخر و آزار و اذیت دیگران قرار میگیرد.
مأمور اف.بی.آی "جک کرافورد" از همکار سابقش "ویل گراهام" که تبحر خاصی در شناسایی و قاتلین زنجیرهای دارد میخواهد که در شناسایی و دستگیری یک قاتل زنجیرهای و روانی که در طی ۲ ماه ۲ خانواده پنج نفره را در "بیرمنگام" و "آتلانتا" قتلعام کرده است به او کمک کند. اما ویل گراهام که آخرین بار سه سال پیش، پس از شناسایی و دستگیری دکتر "هانیبال لکتر" آدمخوار توسط وی مورد شکنجه شدید جسمی قرار گرفته است، در ابتدا حاضر به همکار با کرافورد و پایان بازنشستگی خودخواسته نیست؛ ولی سرانجام میپذیرد.
گراهام عادت دارد که به جای قاتل فکر کند و اینگونه کنشها و واکنشهای او را نسبت به محیط و جامعه پیش بینی کند. او به قاتل لقب "دندان پری" را داده؛ چرا که آثار دندانهای قاتل روی بدن مقتولان مانده است. به سبب شباهت این جنایات با جنایات هانیبال، گراهام تصمیم میگیرد از او کمک بگیرد؛ اما اطلاعاتی که دکتر لکتر در اختیار گراهام قرار میدهد کمکی به او نمیکند و از طرفی زمانی که دلارهایدِ قاتل (با اسم مستعار زایر) با هانیبال تماس میگیرد، او آدرس منزل گراهام در شهر "ماراتون" (واقع در ایالت "فلوریدا") را به صورت کلمات رمز در اختیار دلارهاید قرار میدهد و گراهام مجبور میشود خانواده اش را به صورت مخفیانه به مزرعه ای دورافتاده که متعلق به برادر کرافورد است، انتقال دهد و ...
دیدگاه خود را وارد کنید