
نادرشاه و بازماندگانش
نام کتاب : نادرشاه و بازماندگانش (تایپ شده)
نویسنده : عبدالحسین نوائی
انتشارات : زرین
زبان : فارسی
فرمت : PDF
حجم : ۳٫۳۱MB
صفحات : ۲۹۷
نام کتاب : نادرشاه و بازماندگانش (تایپ شده)
نویسنده : عبدالحسین نوائی
انتشارات : زرین
زبان : فارسی
فرمت : PDF
حجم : ۳٫۳۱MB
صفحات : ۲۹۷
کتاب نادر شاه و بازماندگانش تالیف مورخ و نویسنده معاصر، عبدالحسین نوایی است. این کتاب يكي از بهترين كتب براي دانشجويارن رشته تاريخ بهويژه گرايش تاريخ پس از اسلام و علاقهمندان به اسناد و مدارك تاريخي است. استاد نوائي در اين كتاب دست به كاري بينظير زده و اسناد و نامههايي كه در حد فاصل چيرگي افغانها بر ايران تا آزادي ايران به دست نادر و رويدادهاي بعدي چون فتح دهلي و سپس فرمانروايي جانشينان نادر در خراسان، ميان نادرشاه، افغانها، هنديان، دولت عثماني و حكمرانان محلي رد و بدل شده را جمعآوري كرده ودر كنار هم براي استفاده عموم قرار داده است. کتاب در بردارنده مکاتباتی است که از طرف نادرشاه چه در دوره حکومت وی و یا قبل از حکومتش مبادله شده است. نویسنده سعی داشته است که مکاتبات مبادله شده، تاریخ معاصر ایران را جمع آوری نماید و بخشی از این اسناد را گرد آورده است.
ساختار کتاب:
کتاب در پنج فصل تنظیم شده است، بدین ترتیب که نویسنده در چهار فصل اول، به شرح حوادث و اسناد زمان نادر شاه و در آخرین فصل، به بازماندگان نادر و اسناد مربوط به آنها پرداخته است. شیوه نگارش کتاب بدین گونه است که پیش از ارائه اسناد بخشی از تاریخ یا شرح حال شخصیتها را بیان کرده است. متن نامهها بر اساس ادبیات آن ایام تنظیم شده است و قهرا برای کسانی که اطلاعات ادبی قدیم یا اطلاعات تاریخی کافی ندارند، شاید فهم جامع جملات تا حدی مشکل میباشد. مطالب فصول مختلف کتاب به اختصار به شرح زیر است:
• فصل اول
در میان نامهها و مکاتبات شاید مطالبی باشد که مورد اشکال است، لکن از این جهت که نویسنده تفسیری بر این مکاتبات ندارد و صرفا اینها را جمع آوری کرده، به عنوان اسناد تاریخی صرف تلقی میشود و به دلیل سند بودن از این جهات ضعف صرف نظر میشود؛ البته نویسنده منابعی که اسناد را از آنها به دست آورده را ذکر کرده است. فصل اول کتاب با عنوان «افغانها در ایران» با سرگذشت اشرف افغان آغاز شده است. در دوران او تقسیم ایران بین روسیه و ترکیه، به دلالی فرانسویان عملی شده بود؛ بنابراین اهم مشکلات اشرف در بدو سلطنت، یکی مقابله با اوضاع آشفته داخلی ایران و دیگری جنگ با ترکان و مقابله با روسها بود. بخش اعظم این فصل را نامههای اشرف افغان و شاه طهماسب دوم تشکیل داده است.
• فصل دوم
فصل دوم، با عنوان «نادرشاه» با زندگی نامه او آغاز شده است. او که از قبیله افشار طایفهای صحرانشین مغول بود و در زمان استیلای مغول به ایران آمده و در این سرزمین جای گرفته بودند، مرکز اصلیشان در آذربایجان بود. نادر در محرم سال ۱۱۰۰ ق در دستگرد چشم به جهان گشود. پدرش امامقلی بود که شغل پوستین دوزی داشت. در ابتدای زندگانی ندرقلی نام داشت و وقتی کارش در دستگاه طهماسب دوم بالا گرفت، لقب طهماسب قلی خان یافت و هنگامی که به سلطنت رسید، خود را نادرشاه خواند. در این بخش نیز اسناد و فرامین نامههای محرمانه او به سلاطین عثمانی ذکر شده است.
• فصل سوم
فصل سوم، به اسناد و مکاتبات مربوط به فتح دهلی و روابط ایران و هند اختصاص دارد. با مرگ اورنگ زیب در سال ۱۱۱۸ ق دوران شکوه و عظمت سلسله گورکانیان هند پایان یافت و روزگار انحطاط و زبونی دودمان بابری آغاز گردید. از آن پس دیگر فرد نیرومندی در آن خاندان پدید نیامد و هر روز انحطاط و سستی بیشتر نیرو گرفت. آن چه این انحطاط را تا مرحله سقوط و زوال کشانید نخست جنگها و اختلافات و برادرکشیها و درگیریهای داخلی بین شاهزادگان ضعیف و ناتوان گورکانی و امرای سرکش و جاه طلب و استقلال جوی بود و دیگر دسایس و تحریکات و تجاوزات طلایه داران استعمار؛ یعنی تجار سودپرست و افراد حادثه جوی اروپایی که به قصد چپاول و غارت ثروتهای شبه قاره هند از آغاز قرن هفدهم به هند داخل شده و به لطایف الحیل جای پایی به دست آورده و نزدیک به صد سال در هندوستان جا گرم کرده بودند.
در زمان دولت گورکانی و پادشاه ناتوانش، محمدشاه، هند دچار حمله نادر شاه از جانب شمال گردید. محمدشاه پس از حمله نادر و سقوط دهلی که در سال ۱۱۵۱ ق روی داد، دوازده سال دیگر به سلطنت بی شکوه و بی رونق خود ادامه داد. اولین سند این فصل، نامه نادر به محمد شاه است و پس از آن نیز اسنادی در خصوص تعیین مالیات و... آمده است.
• فصل چهارم
در فصل چهارم کتاب، فرامین و نامههای مختلف نادرشاه به اشخاص و بلاد مختلف دیده میشود. فرمان نادرشاه درباره مسیحیان، فتح نامه قندهار، فرمان به امیر محراب وزیر هرات، مرقومه به ملامحسن مدرس و فرمان حکومت استرآباد از جمله اسناد این بخش از کتاب است.
• فصل پنجم
در فصل آخر اسناد و مکاتبات نادر از سال ۱۱۶۰ تا ۱۲۱۱ ق آمده است. علیقلی خان پسر ابراهیم خان و برادرزاده نادر بود. پدرش در جنگ بالگزیها در داغستان کشته شد و از این روی نادر این برادرزاده را گرامی میداشت. در سال ۱۱۶۰ ق علیقلی خان، از جانب عموی خویش مامور حکومت سیستان و سرکوبی سرکشان آن منطقه گردید. با این همه نادر که ذاتا مردی پست و پول دوست بود، بدون دلیل موجهی، برادرزاده خویش را صد «الف» جریمه کرد. محصلین نادری برای دریافت جریمه روانه سیستان شدند. علیقلی سر به شورش برداشت. پس از کشته شدن نادر سران شورشی سر نادر را به نزد او بردند. این عمل نشانه اظهار اطاعت آنان بود. علیقلی به شتاب خود را به مشهد رسانید و میر سید محمد متولی آستان قدس رضوی را سمت تولیت و صدارت کشور بخشید و سهراب خان غلام خود را با جمعی از بختیاریان بر سر کلات گنج خانه نادری فرستاد. کلات، نقطه مرتفع و مستحکمی بود به وسعت هجده فرسخ با نهرهای پر آب و آسیاهای فراوان، به نحوی که اگر قرار بر محاصره آن قلعه میشد. کلات با آن همه استحکام و تدارک، بدون هیچ گونه مقاومتی به دست علیقلی خان افتاد. در تصرف کلات، فرزندان نادر نیز به چنگ علیقلی خان افتادند و علیقلی خان بر هیچ یک از آنان رحم نیاورد و همه را به دم تیغ سپرد.
علیقلی خان، بعد از کشتن فرزندان و نوادگان نادر، که ظاهرا برای جلب قلوب مردم و باطنا برای قلع و قمع مدعیان سلطنت صورت گرفت، در بیست و هفتم همان ماه؛ یعنی جمادی الثانیه سال ۱۱۶۰ ق بر تخت نشست و هنگام جلوس بر تخت پادشاهی فرمانی صادر کرد و در آن از ستم و جور نادر اظهار انزجار نمود و اسم خود را نیز از علی شاه به عادل شاه تغییر داد. ابراهیم خان برادر خویش را به سرداری و صاحب اختیاری عراق، به اصفهان فرستاد و خود به عیش و عشرت نشسست. ابراهیم خان پس از مدتی لشکری فراهم آورد و بر علی شاه غلبه یافت و به حکومت رسید. در این فصل از کتاب نیز نامههای ابراهیم شاه و اسناد فراوان از دیگر حکمای افشاریه ذکر شده است.
نادرقلی ملقب به تهماسبقلی خان و نادرشاه از ایل افشار خراسان از 1736 تا 1747 میلادی پادشاه ایران و بنیانگذار دودمان افشاریه است. او از مشهورترین پادشاهان ایران پس از اسلام است که سرکوب افغانها و بیرون راندن عثمانی و روسیه از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح هندوستان و ترکستان و جنگهای پیرزومندانه او، سبب شهرت بسیارش گشت. به او در اروپا، لقبِ آخرین جهانگشای شرق و ناپلئون ایران و اسکندر دوم نیز دادهاند.
کودکی تا مشهور شدن در خراسان:
نادرقلی در 22 اکتبر 1688 میلادی در ایل افشار در خراسان به دنیا آمد. پدرش امامقلی نام داشت و وی را جز نادرقلی و پسر دیگری به نام ابراهیم فرزندی نبود. زندگانی این خانواده کوچک بسیار ساده و مانند خانواده های دیگر ایل با گله داری کشاورزی و هنرهای دستی می گذشت. ایل افشار به دو شعبه بزرگ تقسیم میشد: یکی قاسملو و دیگری قرقلو. نادر شاه افشار از شعبه قرقلو بود. طایفه قرقلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد تا در برابر هجوم ازبکان و ترکمانان سد باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشته بودند.
به روایت غیرمستندی نادر پس از مرگ پدر، هنگامی که هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود همراه با مادر وبرادر خود، در یکی از یورشهای ازبکهای خوارزم به اسارت آنها درآمد. اسارات خانواده امامقلی تا 4 سال طول کشید. در سال 1710 میلادی نادر با همکاری برادرش، از چنگ راهزنان گریخت و به خراسان برگشت و نزد دهدار ابیورد، باباعلی بیگ به سمت پاکاری به کار برداخت و پس از مدتی، به خاطر تلاش بی وقفه و چالاکی خویش نظر بابا علی را به خود جلب کرد تا جایی که بابا علی دختر بزرگش را به او داد و بعد از چند سال نادر صاحب فرزندی به نام رضاقلی شد که مادرش پس از مدت کوتاهی مرد و نادر دختر دیگر باباعلی به نام گوهر شاد را به همسری برگزید و از او صاحب دو پسر به نام نصرالله و امامقلی شد. در همین دوران، افغانها به رهبری محمود افغان، اصفهان را تصرف کرده و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رسانده بودند. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود، خود را در 1722 میلادی پادشاه ایران خواند ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند.
پیوستن به تهماسب دوم و شکست اشرف افغان:
محمود افغان نیز که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت میکرد کمی بعد بهدست پسر عمویش به نام اشرف افغان در 1724 میلادی بهقتل رسید. همزمان با این اوضاع، نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و سردار سپاه او شد. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرده بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را نادرقلی بیگ نامید. فئودال بزرگ، ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرتگیری نادرقلی بیگ شد؛ ولی نادر در سال ۱۷۲۶ پشتیبانی شاهزاده طهماسب صفوی و فتحعلی خان قاجار (پسر شاهقلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار) را جلب کرده، توانست مالک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاهزادۀ فراری صفويه را در خراسان بر پا نماید. شاهزاده طهماسب، نادر قلی را والی خود در خراسان اعلام کرد و بعد از آن نادر اسم خود را به طهماسب قلی تغییر داد. سال بعد او مناسباتش با شاهزاده طهماسب را قطع کرده و بعد از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان میرسد. آنگاه برای به قدرت رساندن شاهزاده تهماسب با افغانها وارد جنگ شده، در ۱۷۲۹ شاه اشرف افغان را در نزدیکی دامغان و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد و بعد در تعقیب وی، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داده و قبایل این دیار را مطیع نمود. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغانها به پایان میرسد. نادر سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ شد و روسها را از شمال ایران راند، اما در زمان جنگ با عثمانیها که غرب ایران را در اشغال داشتند، متوجه شورشی در شرق ایران و مشهد شد و جنگ را نیمه کاره رها کرده برای آزادسازی مشهد و نجات جان برادرش، ابراهیم راهی آن دیار شد. فرونشاندن این شورش چهارده ماه زمان برد. در این میان، شاه تهماسب صفوی با توجه به قدرت و شهرت روزافزون نادر و به قصد اظهار وجود، دنباله جنگ وی را با عثمانیان به قصد بازپسگیری ایروان می گیرد؛ ولی به سختی شکست می خورد.
برکنار کردن شاه تهماسب دوم و نایبالسلطنگی:
در سال 1732 به دنبال قراردادی میان شاه تهماسب دوم و دولت عثمانی و در پی شکست ایران، گرجستان و ارمنستان در ازای تبریز به آن دولت واگذار شد. نادر که خود این نواحی را به ایران بازگردانده بود، وقتی از این مسئله آگاه شد، به سرعت به اصفهان بازگشت. او از معاهدهٔ صلح به عنوان بهانهای استفاده کرد، تهماسب را از سلطنت برکنار کرد و پسر خردسالش را با نام (شاه عباس سوم) به جانشینی برگزید و برای حفظ قدرت، خود را نایبالسلطنه نامید. نادر، خصومت علیه عثمانیان را از سر گرفت. پس از یک دور پیروزی قاطع، که در میانش چندین بار برای سرکوب خیزشها به فارس و بلوچستان لشکرکشی کرد، او در دسامبر ۱۷۳۳ معاهدهٔ جدیدی با احمد پاشا، حاکم عثمانی بغداد امضا کرد. این امر نشان دهندهٔ تلاشی برای دوباره برقرار سازی معاهده عثمانی-صفوی قصر شیرین (ذهاب) بود زیرا خواهان بازگردانی مرزهای تعیین شده در آن زمان، مبادلهٔ زندانیان و محافظت عثمانی از همهٔ حجاج ایرانی بود. سلطان عثمانی این معاهده را تأیید نمیکرد، زیرا مناقشه بر سر کنترل بخشهایی از قفقاز پابرجا بود، و مخاصمات به تناوب ادامه داشت. یک رشته نبردهای ایران و عثمانی در قفقاز ادامه یافت و نادر گنجه را پس از محاصره به کمک مهندسین روس تسخیر کرد. آن گاه در مارس ۱۷۳۵ میلادی امپراتوری روسیه و ایران یک اتحاد دفاعی در گنجه امضا کردند. روسها موافقت کردند بیشتر اراضی فتح شده در دهه ۱۷۲۰ را بازگردانند. این توافق تمرکز دیپلماتیک منطقهای را به مواجههٔ روسیه و عثمانی بر سر کنترل منطقهٔ دریای سیاه منتقل کرد و برای نادر در مرزهای غربی یک آسودگی نظامی فراهم کرد.
پادشاهی:
نادر تا پایان ۱۷۳۵میلادی، احساس میکرد که از طریق یک رشته پیروزیها اعتبار کافی کسب کرده و وضعیت نظامی را به حد کافی تثبیت کرده که خود بر تخت جلوس کند. او در فوریه ۱۷۳۶، رهبران ایلی و کدخدایان روستاهای قلمروی صفوی را در اقامتگاه بزرگی در دشت مغان جمع کرد. او از مجمع درخواست کرد او یا یکی از صفویان را برای حکومت بر کشور برگزینند. گفته شده نادر وقتی شنید ملا باشی میرزا ابوالحسن گفته که «همه حامی سلسلهٔ صفوی هستند»، دستور داد این روحانی را دستگیر و روز بعد خفه کنند. پس از چندین روز جلسه، مجمع نادر را شاه مشروع اعلام کرد. به این ترتیب شاه عباس سوم صفوی از شاهی برکنار شده و حکومت سلسله افشار با تاجگذاری نادر در 8 مارس 1736 آغاز شد.
شاه تازه منصوب، برای به رسمیت شناسی تأیید حاضرین سخنرانی کرد. او اعلام کرد که پس از جلوس بر تخت شاهی، اتباعش رسوم مذهبی خاصی که شاه اسماعیل اول برجای گذاشته بود و ایران را دچار بی نظمی کرده بود، رها خواهند کرد مثل سب (لعن سه خلیفهٔ اول ابوبکر، عمر و عثمان که سنیها آنها را سه خلیفهٔ برحق میدانند) و رفض (نفی حق آنان بر حکمرانی بر جامعهٔ مسلمانان). نادر فرمان داد که شیعهٔ اثنی عشری به افتخار امام ششم جعفر صادق که مرجع اصلی آن شناخته میشد، به عنوان مذهب جعفری شناخته شود. نادر درخواست کرد که این مذهب دقیقاً همچون مذاهب سنتی چهارگانه اسلام سنی تلقی شود. همهٔ حاضران در مغان لازم بود سندی مبنی بر توافق با نظرات نادر را امضا کنند. نادر درست پیش از تاجگذاری در ۸ مارس، پنج شرط برای صلح با امپراطوری عثمانی مشخص کرد که در ده سال بعد آن بیشترشان را مطالبه کرد. شرطها اینها بودند:
• به رسمیت شناسی مذهب جعفری به عنوان پنجمین مذهب اسلام سنی
• تعیین رکنی برای یک امام جماعت جعفری در بارگاه کعبه مشابه مذاهب سنی
• تعیین یک امیرالحاج ایرانی
• مبادله سفرای دائمی بین نادر و سلطان عثمانی
• مبادلهٔ اسرا و ممنوعیت خرید یا فروش آنها
در عوض نادرشاه قول داد رسوم شیعی برانگیزندهٔ مخالفت سنیهای عثمانی را منع کند. نادر سعی کرد مشروعیت ایرانی و مذهبی در ایران را در سطوح نمادین و ماهیتی باز تعریف کند. یکی از اولین اقدامات او به عنوان شاه مرسوم سازی یک کلاه چهار گوشه (تلویحاً به افتخار چهار خلیفهٔ سنی برحق) که به کلاه نادری مشهور شد به عنوان جایگزین عمامه قزلباش که دوازده تکهٔ سه گوش داشت (به نشانهٔ دوازده امام شیعه). او اندکی پس از تاجگذاری سفیری به عثمانی فرستاد که حامل نامههایی بود که در آن او مفهوم مذهب جعفری خود را توضیح داد و ریشههای مشترک ترکمنی خود با عثمانیها را به عنوان مبنایی برای توسعهٔ روابط نزدیک تر یادآوری کرد.
تنبیه افغانها و حمله به هندوستان:
افغانهای مخالف نادرشاه پس از فتح قندهار به دست نادر، به دهلی گریخته بودند. نادرشاه سه بار به پادشاه هند، محمد شاه گورکانی، اخطار نمود که افسران اشرف افغان (حدودا ۸۰۰ نفر) را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها، در فوریه 1739 سپاه ایران از رود سند گذشت و در جنگ کَرنال هندیها را شکست داده و دهلی را تصرف کرد. سپس ۸۰۰ افغان را در بازار دهلی دار زدند و بازگشتند. نادر به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی، توانست با به کارگیری تاکتیکهای نوین جنگی پیروز شود. در جنگ کرنال در طی یک روز بین بیست تا سی هزار شهروند هندی کشته شدند. به ناچار محمد شاه از نادر امان خواست. نادر در قبال گرفتن کلید خزانه سلطنتی هند، عقبنشینی را پذیرفت و تاج پادشاهی هند را بر سر او باقی گذاشت. نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت؛ غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشتر از بیشترین درآمد سالانهٔ دوران صفوی برآورد شده است. در میان این غنائم، جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس شهرت دارند. میزان غنائم به حدی بود که نادر برای سه سال از گرفتن مالیات در ایران چشم پوشید. با حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان فراهم آمد و پس از مدتی دولت انگلستان توسط کمپانی هند شرقی بر این کشور استیلا یافت.
تغییر اخلاق نادر و ستمگری بر مردم ایران و مرگش:
نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. سپس از کار خود پشیمان شد و برخی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر میدانست کشت. نادر برای تامین هزینه جنگهای خود مجبور بود تا مالیات های گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورش هایی در جایجای کشور روی میداد. زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورشها به خراسان رفته بود جمعی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر وی حمله کردند و او را در 19 ژوئن 1747 به قتل رساندند. به گفته لارنس لاکهارت، مورخ انگلیسی ماجرا از این قرار بوده است:
«نادر در ماه های پایانی عمر در اوج خشونت حکومت میکرد و به دلایلی چند به تمامی سرداران اش سوءظن داشت. نادر شبی رئیس آنها را احضار کرد و چنین گفت: من از نگهبانان خود راضی نیستم و از وفا و دلیری شما آگاهم. حکم میکنم فردا صبح همه آنان را توقیف و زنجیر کنید و اگر کسی مقاومت کند ابقا نکنید. حیات من در خطر است و برای حفظ جان فقط به شما اعتماد دارم. نوکری گرجی این موضوع را به اطلاع سرداران نادر رساند و ایشان مصمم شدند تا دیر نشده نادر را از میان بردارند. تا پاسی از شب رفت مواضعین به خیمه چوکی، دختر محمد حسین خان قاجار، که نادر آن شب را در سراپرده او بود رو آوردند. ترس به آنان چنان غلبه کرد که اکثرشان جرات ورود به خیمه نکردند. فقط محمد خان قاجار، صالح خان و یک شخص متهور دیگر وارد شدند و چوکی تا متوجه آنها شد نادر را بیدار کرد. نادر خشمناک از جای برخاست و شمشیر کشید. پایش در ریسمان چادر گیر کرد و درافتاد. تا خواست برخیزد صالح خان ضربتی وارد آورد و یک دست او را قطع کرد. سپس محمدخان قاجار سر نادرشاه را از تن جدا ساخت. (بامداد یکشنبه ۱۱ جمادیالثانی ۱۱۶۰ قمری/۲۸ خرداد ۱۱۲۶ خورشیدی)»
این گفته “لاکهارت” کم و بیش به همین صورت از قول جیمز فریزر انگلیسی که شخصاً نادرشاه را میشناخته و ماهها همراه او بوده و “بازن” پزشک فرانسوی نادرشاه آورده شده است . پس از مرگ نادر شاه بسیاری از فرزندان و خاندان وی توسط برادرزادهٔ نادر - عادلشاه - کشته شدند. علی قلی خان به حدی کینه قطع نسل نادر را به دل بسته بود که زنان نادر را که آبستن بودند هم بکشت و از تمام اینان فقط فرزندش شاهرخ را زنده نگهداشت، چون وی از طرف مادر از صفویان بود و گفته اند از ابقای او منظورش این بود شاید روزی مردم ایران خواستند پادشاهی از نژاد صفوی داشته باشند.
ایران در دورهٔ نادرشاه:
در زمانی که صفویان با شورش افغانها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی بود، عثمانیها ازغرب و روسها از شمال و اعراب از جنوب و ترکمانان از شرق به تاخت و تاز و قتل و غارت مشغول بودند، نادر وضعیت حاکمیت ایران را سامان داد. در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکی از قدرت گذشتهٔ خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدر مرکزی بر تمام وطن، بازیافت. ترکمانان وازبکان به ماوراءالنهر عقبنشینی کردند. بناهایی که به دستور نادر در خراسان بنا شدهاند نظیر کلات نادری و کاخ خورشید از آثار مهم بازمانده از این دوران هستند. در عهد او به سپاه و تأمین نیرو بسیار توجه میشد. نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و باردگیر ایران قدرتمندترین کشور آسیا گشت. شهرها یا ولایات ایران در دوره نادر به شرح زیر بودند: آذربایجان، افغانستان، بلوچستان (پاکستان)، ترکمنستان، گرجستان، داغستان، بحرین، قطر، کشمیر و غیره.
نادر از فرمانروایانی بود که برای آخرین بار ایران را به محدوده طبیعی فلات ایران رسانید و با تدارک کشتیهای عظیم جنگی، کوشید تا استیلای حقوق تاریخی کشور را بر آبهای شمال و جنوب تثبیت کند. نادر شاه در سال ۱۷۴۲میلادی جان التون، دریانورد بریتانیایی مقیم سن پطرزبورگ را به رغم کارشکنی روس ها و انگلیسی ها برای ساختن کشتی جنگی به خدمت گرفت. التون در ژانویه ۱۷۴۳میلادی با سمت دریا سالاری به ریاست کشتی سازی ایران منصوب و به جمال بیگ ملقب گردید. با وجود تمامی دشواری های اجرایی و سیاسی، با حمایت های نادر و تلاش های التون، نخستین ناو ایران مجهز به بیست عراده توپ به نام “نادرشاه” در کرانه گیلان به آب انداخته شد. پس از آن به موجب فرمانی که پادشاه ایران صادر کرد تمام کشتی های روسی موظف بودند به پرچم ناو جدید سلام دهند. با افول دولت نادری، سرزمین پهناور فلات ایران که پس از مدتها به زیر یک درفش درآمده و رنگ یگانگی پذیرفته بود، از هم پاشید.
جانشینان نادرشاه:
بعد از نادرشاه، کریمخان زند که از سرداران نادر و از طایفه زند بود در شیراز به قدرت رسید و حکومت بازماندگان افشار محدود به خراسان شد و کریمخان این منطقه را به احترام نادر که او را ولینعمت خود میدانست در اختیار جانشینانش باقی گذاشت. نادر زمینه را برای جانشینی مناسب از بین برده بود. او بسیاری از اطرافیان خود را از پای درآورد. پس از مرگ وی سرداران او نیز در گوشه و کنار علم استقلال بر افراشتند؛ کریمخان زند وکیل الرعایا در شیراز، احمدخان ابدالی در افغانستان، آزادخان افغان در آذربایجان، حسن علی خان اردلان در کردستان و محمدحسن خان قاجار در مازندران شروع به حکومت کردند. در خراسان نیز علیقلیخان افشار (برادرزاده نادر)، بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتل عام کرد و خود را عادلشاه نامید و شروع به حکومت کرد. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داده، پسرش آقامحمدخان را مقطوعالنسل کرد؛ اما سرانجام توسط برادر خود "ابراهیم خان"، کور و سپس کشته شد. بزرگان افشار، نوه نادر به نام شاهرخ میرزا را بهقدرت رساندند. او نیز یکسال بعد مخلوع و کور شد؛ اما دوباره به قدرت رسید ولی این بار توسط شاه سلیمان ثانی (از خاندان صفوی که مورد احترام عموم بود) شکست خورد. شاهرخ نابینا، چهل و هشت سال سلطنت کرد اما فقط بر خراسان. پس از مرگ کریم خان، آقامحمدخان به قدرت رسید و به خراسان حمله کرد و شاهرخ را با شکنجه کشت. "نادر میرزا" فرزند شاهرخ، پدر پیر و نابینا را در دست آقامحمدخان رها کرد و به افغانستان گریخت و در زمان فتحعلی شاه ادعای سلطنت کرد که دستگیر و کور شد. زبانش را بریدند و او را کشتند و آخرین مدعی سلطنت از خاندان افشار از میان برداشته شد.
دیدگاه خود را وارد کنید