The Time Machine
نویسنده : H. G. Wells
مجموعه : Classics Comics
انتشارات : Marvel Comics
زبان : انگلیسی
فرمت : JPEG
حجم : ۱۲MB
صفحات : ۵۲
نویسنده : H. G. Wells
مجموعه : Classics Comics
انتشارات : Marvel Comics
زبان : انگلیسی
فرمت : JPEG
حجم : ۱۲MB
صفحات : ۵۲
The Time Machine (به فارسی: ماشین زمان) رمانی مشهور نوشته هربرت جورج ولز است که در سال ۱۸۹۵ منتشر شد. این کتاب منبع الهام چندین فیلم و سریال تلویزیونی و تعداد زیادی کتاب طنز بوده و به طور غیر مستقیم بر بسیاری از آثار تخیلی دیگر تأثیر گذارده است.
داستانهای علمی ـ تخیلی در پاسخ به نیاز و گرایش انسان به شگفتیها پدید آمدند. این نوع از داستان سابقهای بسیار طولانی دارند. از اولین کتابهایی که در این ژانر منتشر شدند میتوان به رمان "سفرهایی در ماه" نوشتهی "سیرانو دو برژراک" اشاره کرد که در سال ۱۶۵۷ منتشر شد و شرح سفرهایی خیالی به خارج از زمین و گشتوگذار در عالم و کشف آن بود. اگر درنظر داشته باشیم که رمان "دن کیشوت" (که از آن بهعنوان نخستین رمان مدرن نام میبرند) در دو دههی ابتدایی قرن هفدهم به چاپ رسید، خواهیم دید که داستانهای علمی ـ تخیلی قدمتی تقریبن به اندازهی قدمت رمان دارند. با وجود این، نیمهی دوم قرن نوزدهم را سالهای شکوفایی اصلی این ژانر میدانند. سالهایی که "ژول ورن" نامدار ظهور کرد و با آثار درخشانی نظیر "مسافرت به مرکز زمین" (۱۸۶۴)، "بیست هزار فرسنگ زیر دریا" (۱۸۷۰) و ... توجه زیادی را به داستانهایی که در آنها خیالپردازیهای علمی حرف اول را میزدند، جلب کرد. با ژول ورن داستانهای علمی ـ تخیلی از کارکرد سرگرمکنندهگی صرف خارج شدند و پا به دنیای جدیدی گذاشتند.
شکی نیست که جذابیت اصلی رمانهای ورن بر پایهی شگفتانگیزی و سرگرمکنندهگی استوار بود؛ اما در این رمانها آرزوها و رویاهای انسانی نیز نقش مهمی ایفا میکردند. بشر در طول قرنهای متمادی، پیش از پیشرفتهای خارقالعادهی علمی در قرن بیستم، همواره آرزومند کشف و دستیابی به افقهایی بود که در آن زمانها بسیار دوردست به نظر میرسیدند. لذت دستیابی به آرزوهای دیرینه، حتا بر روی صفحات کاغذی و فضاهای خیالی، بسیار دلپذیر و فریبنده بود، مسالهای که میتوان آنرا علت عمدهی توجه به داستانهای علمی ـ تخیلی در قرون گذشته، و نیز تا زمان حال، دانست. باری، داستانهای ورن منبعی برای تحقیقات و پیشرفتهای علمی شدند و دانشمندان کوشیدند تا به آنچه که در آثار ورن رویایی بیش نبود، و در اصل انعکاس رویای دستهجمعی بشریت بود، جامهی عمل بپوشانند. درواقع، ژول ورن یک پیشگوی بزرگ بود که در عین حال خود نیز در به واقعیت پیوستن پیشگوییهایاش نقش ایفا کرد. اچ. چی. ولز را نیز میتوان، بهخصوص بهخاطر شاهکارش «ماشین زمان،» همطراز ژول ورن قرار داد. «ماشین زمان» برای اولین بار در سال ۱۸۹۵ منتشر شد، یعنی زمانی که علم فیزیک هنوز در ابتدای راه قرار داشت و «آلبرت آینشتاین» و اسلافاش با نظریههای شگفتانگیزشان ـ که دید بشر نسبت به جهان را تغییر اساسی داد و پیشرفتهای دور از باوری را سبب شد ـ هنوز ظهور نکرده بودند.
در برخورد با رمان ماشین زمان باید پا را فراتر از جذابیت ظاهری و هیجانبرانگیز آن گذاشت و به دو نکتهی اساسی توجه کرد. اول جنبهی پیشگویانهی اعجابانگیز این رمان و دوم جنبهی اجتماعی و سیاسی آن. در زمان ولز بشر هنوز نتوانسته بود راهی به فضا بیابد و اختراع یک ماشین زمان که بتوان با آن به گذشته و آینده سفر کرد در تاریکترین زوایای مخیلهی نخبهترین دانشمندان عصر نیز نمیگنجید. با وجود این، ولز با نگاهی پیامبرگونه به آینده مینگرد و اختراع ماشین زمان و گذر بشر از ورای روزها و سالها را پیشبینی و روایت میکند.
زمانپیما یا همان مسافر زمان دانشمندی انگلیسی است که برای اولین بار در جمع دوستاناش خبر از کشف بزرگ خود و اختراع ماشین زمان میدهد. همآنطور که قابل پیشبینی است او با ناباوری و حتی تمسخر دیگران مواجه میشود؛ اما میکوشد با توجیهات علمی کشف خود را تبیین کند. او معتقد است فضا چهار بعد دارد. یعنی علاوه بر طول، عرض و ضخامت ـ که شناخته شده است ـ بعد دیگری به نام زمان نیز وجود دارد که البته ما با ناتوانی جسمی که داریم، بدمان نمیآید آن را نادیده بگیریم. انسان در سه بعد شناختهشدهی فضا قادر به حرکت است و حرکت در بعد چهارم آن، زمان، همان اختراع بزرگ زمانپیماست. زمانپیما نمونهای کوچک از اختراع خود را برای مهماناناش به نمایش میگذارد اما اتفاق اصلی در هفتهی پس از آن روز رخ میدهد. مهمانان دوباره در خانهی زمانپیما جمعاند اما از خود او خبری نیست. پس از ساعتی زمانپیما با چهرهای غبارآلود و خسته و تنی رنجور و زخمی پیدایاش میشود و خبر میدهد که با ماشین زمان به مسافرتی چندین روزه به سال هشتصد و دو هزار و اندی و سپس سالهای پس از آن رفته است. بخش عمدهی رمان شرح وقایعیست که در سفر پرماجرا به زمان برای زمانپیما رخ داده است و او اتفاقات عجیب و دیدههای باورنکردنی اما واقعیاش را برای دوستاناش تعریف میکند.
تصویری که ولز از ماشین زمان و دنیای آینده ارائه میدهد بسیار شگفتانگیز است. سالهای درازی پس از نوشتهشدن ماشین زمان، با نظریههای جدید علمی و پیشرفت فیزیک، رویای ساخت واقعی چوناین ماشینی گرچه بسیار دور قلمداد شد، اما ناممکن نبود. امروزه دستکم یک تئوری در علم فیزیک وجود دارد که امکان سفر در زمان را امکانی قابل بررسی و احتمالا تحت شرایطی خاص قابل تحقق میداند. استیون هاوکینگ فیزیکدان برجسته، در کتاب معروفاش جهان در پوست گردو (۲۰۰۱) به تفصیل از امکان سفر در زمان توسط ما انسانهای روی کرهی زمین و اینکه آیا تمدنی پیشرفتهتر از ما میتواند به چنین قابلیتی دست یابد یا خیر صحبت کرده است. او این امکان را بسیار بسیار بعید میداند اما رد نمیکند. در جایی اشاره میکند که "سفر در زمان به راستی در مقیاس میکروسکوپیک در حال انجام است اما ما متوجه آن نمیشویم" اما در ضمن تاکید دارد که "احتمال اینکه کسی بتواند به گذشته بازگردد و پدربزرگاش را بکشد یک در ده به توان شصت است!" فراتر از اینکه سفر در زمان نهایتن امکانپذیر باشد یا خیر، که بحثی است در تخصص علمپژوهان و فیزیکشناسان، آنچه اهمیت دارد تخیل ناب و هوشمندی ولز است که در سالهایی به طرح این مساله و تصویر کردن کرات و سیارات پرداخت که انسان هنوز نتوانسته بود از جو زمین خارج شود. برای اینکه بیشتر به نبوغ ولز ایمان بیاوریم کافیست جزئیات تصویری را که او از سیارههای دیگر، سرزمینهایی خشک و بدون حیات، ارائه میدهد با تصاویری که دهها سال بعد ساختههای بشر از کرات دیگر به زمین مخابره کردند مقایسه کنیم.
دومین نکتهی مهم در بحث راجع به ماشین زمان که فراتر از جنبههای بیرونی و ظاهری آن قرار میگیرد، این است که این اثر علمی ـ تخیلی به شدت نمادین است و دغدغهی انسان و اصلاح جوامع انسانی را دارد. زمانپیما با ماشینزماناش در سال هشتصد و دو هزار و اندی در سرزمینی فرود میآید که در آن نسل بشر هنوز به حیات خود ادامه میدهد. زمانپیما در ابتدا با انسانهایی مواجه میشود که «الوا» نام دارند. الواها موجوداتی کوتاهقامت، زیبا و فاقد هوش و تعقل قابلتوجه و بسیار تنبل و تنپرور هستند. فقط از میوهها تغذیه میکنند. تمایز بین زن و مرد در آنها تقریبن از بین رفته و هیچ صنعت و کارخانهای هم ندارند.
زمانپیما، با دیدن لباسها و کفشهایی که الواها بر تن دارند و نیز ساختمانهای پرشکوهی که در آنها بهطور دستهجمعی ساکناند بسیار متعجب میشود زیرا، همآنطور که گفته شد، الواها نه کارخانهای برای ساخت این نوع وسایل دارند و نه فروشگاهی برای خرید و فروش آنها و نه چیزی دیگر. اندکی بعد او درمییابد نوع دیگری از انسان نیز در زمین ساکن است. این انسانها «مارلاک» نام دارند. مارلاکها در تاریکی زیر زمین زندهگی میکنند و نور خورشید و هر نوع نور دیگر آنها را عاجز و کور میکند. آنها ماشینآلات بسیار بزرگی در زیرزمین دارند و درواقع مسئول تامین مایحتاج الواها هستند. نیز مارلاکها، برخلاف الواها، سر و وضعی به غایت کریه و چندشآور دارند. در حقیقت، طی هزاران سال نوع بشر به دو گونهی جداگانه تبدیل شده است. مشکل اینجاست که با گذشت زمان مارلاکها در پی کمبود غذا و گرسنهگی به خوردن الواها روی آوردهاند. بنابراین، طبقهی آسوده و رفاهمند که قرنهای متمادی بهواسطهی بیگاریکشیدن از همنوعان ضعیفتر در رفاه و امنیت به سر برده ـ و از دست دادن هوش، فرهنگ و قابلیتهای جسمانی هم از نتایج هماین آسودهگی و عدم نیاز بوده است ـ دوباره با احساس قدیمی عدم امنیت مواجه است و میرود که اندکاندک منقرض شود.
میدانیم که اچ. چی ولز گرایشات شدید سوسیالیستی و کمونیستی داشت. کتاب ماشین زمان را میتوان یک بیانیهی کمونیستی دانست. شکی نیست که الواها همآن طبقهی بورژوا هستند و مارلاکها نمایندهگان پرولتاریا. ولز از اختلاف طبقاتی انتقاد میکند: از اینکه عدهی اندکی کارفرما بر بیشمار کارگر حکمرانی کنند، کارگران در نهایت ذلت و فقر و بیچیزی زیست کنند و کارفرمایان از دسترنج آنها بهشتی روی زمین برای خود فراهم آوردند. او آیندهی نظام سرمایهداری را نابودی خفتبار نوع بشر پیشبینی میکند. ماشین زمان در سالهایی نوشتهشده است که هنوز پرچم کمونیسم بر فراز کشورهای متعدد به اهتزار درنیامده بود و بهتبع این مساله، ناکارآمدی و سیستم خوفانگیز، توتالیتری و جنایتخیز نظامهای کمونیستی جلوهگر نشده بود. پس ولز نمیتوانست چشمانداز روشنی از ایجاد جامعهی ظاهرن بدون طبقه داشته باشد. اکنون، مهم این است که نگاه عدالتمحور و انساندوستانهی ولز در ماشین زمان هنوز جایگاه و ارزش خود را از دست نداده و کهنه نشده است.
ولز دانشمندی متعهد و خوشبین است و ماشین زمان، نقد پیشگویانهی اوست بر جهان کنونی و مناسبات حاکم بر آن. او در تلاش برای نشان دادن نواقص و کاستیهای شیوهی کنونی حیات انسان و نتایج فاجعه بار احتمالی آن، گاه همچون در ماشین زمان ما را به سفری دور دراز به آیندهای خیالی میبرد؛ و زمانی دیگر (در کلیات تاریخ) بلد راهمان میشود در سیر و سیاحت در گذشته: «در آن هنگام [ که به تاریخ نظر می کنیم] زندگی گویی با پیکاری به سوی بیداری راه میپیماید. از خلال میلیونها سال و زندگی میلیاردها فرد زنده میگذرد تا به آشفتگی و سرگشتگی امروز که باز هم از امید سرشار است میرسد. آدمی را میبینیم که از آغازی پر رنج به دوران تعاون اجتماعی امروز گام مینهد. میبینیم که همهی سازمانهای اجتماعی رشد میکند و دگرگون میشود. امروز دگرگونی آنها با شتابی است بیسابقه. در برابر آدمیان پایانی است که علامت استفهامی بس بزرگ در کنارش پیدا شده. نگارنده [با تالیف کلیات تاریخ] کار راهنمایی را به عهده گرفته که خوانندگان را تا آخرین مرز زمان امروز برساند و بر لبهی پرتگاه آینده در کنار خود نگاه دارد و در گوشش آهسته بگوید: «این است میراث ما»
• کتاب The Time Machine (به فارسی: ماشین زمان) نوشته H. G. Wells نخستین بار در سال 1895 توسط انتشارات Heinemann در انگلستان منتشر شد.
• ترجمه های فارسی:
ماشین زمان: ترجمه کامران پروانه - انتشارات توسن
زمان: 1896 میلادی
مکان: انگلستان
قهرمان داستان، ماشینی اختراع کرده است که با آن میتواند در زمان جابجا شود، درست به همان گونهای که در مکان جابجا میشویم. بدین گونه کارش را با سفری به سال 802701 میلادی آغاز میکند. در جریان هزاران سال، آب و هوای منطقه لندن معتدل شده است و اکنون آب و هوایی تقریباً مثل آب و هوای جنوب اروپا بر آن حاکم است و نباتات پرپشت و انبوهی در آنجا میروید. آثاری از حیوانات دیده نمیشود و ساختمانها، که در زمان سابق در مرکز شهر گرد آمده بودند، سترگ و کوهپیکر اما انگشتشماربه چشم میخورند. سفر "کاوشگر زمان" به آینده، به وقت زمان حال یک صبح تا غروب و به وقت آینده چند شبانه روز به طول میانجامد. کاوشگر پس از توقف ماشین در سال 802701 خود را در محوطهای سرسبز میابد که مهمترین عنصر آن یک مجسمهی ابوالهول عظیم از سنگ سفید با پایهای از برنز است. در دور دست بناهایی غولپیکر با ایوانهای پر پیچ و خم به چشم میخورند که بعداَ معلوم میشود متروکهاند. او کوتاه زمانی پس از فرود، خود را در میان آدمیان آینده میابد. نخستین ساکنانی که کاوشگر سر راه خود میبیند، انسانهای دلرباییاند که قدشان کوچکتر از قد متوسط کنونی است، اما همهشان زیبا هستند و لبهاسهایشان، اگرچه به رنگهای گوناگون شاد و روشنی است، دوخت یکسان و یکنواختی دارد. کاوشگر که حسن کنجکاویاش برانگیخته شده است، دستگاهش را کنار میگذارد و با این دوستان تازه به راه میافتد. اینان که خودشان را "الوا"ها میخوانند به صورت انبوه با هم زندگی میکنند. کانونهای خانوادگی از بین رفته است. گرسنگی و احتیاج به خواب آنها را به صورت گروههای صدتایی در کاخهای بزرگی گرد میآورد که از نزدیک نیمه ویرانههایی بیش نیستند. مرد و زن و بچه روزهای خودشان را به بازی و تفریح سر میکنند؛ زیرا که به ظاهر دیگر احتیاجی به کار کردن ندارند. وانگهی، مغزهای کوچکشان، جز ترس از تاریکی قادر به هیچ احساسی نیست. کاوشگر زمان که در خلال این احوال ماشینش را به نحو مرموزی دزدیدهاند، به سرعت علت این ترس را کشف میکند. در اعماق زمین جماعت انبوهی از ناقصالخلقهها زندگی میکنند که قیافههایشان، به علت مشابهت با انسان، دهشتبار است. و این جماعت موجوداتیاند که قدرت تحمل روشنایی روز و تحمل آفتاب را ندارند. اما بسیار فعال و زیرک و چیرهدستاند. اینها عبارتاند از "مورلاک"ها یعنی رنجبرانی که کارفرمایان حقیقی این دنیای ویرانه شدهاند. پیشرفت علمی و فنی که به منتهی درجه توسعه یافته است، در واقع طبقات حاکمه را از ضرورت مبارزه در راه رفاه خود رهایی داده است و رفته رفته قوه مبارزه نیز در آنان رو به ضعف نهاده است. به عکس، رنجبرانی که همیشه از دنیای توانگران بیکار دور نگه داشته شدهاند، حتی از نظر جسمی هم با شرایط تازه زندگی سازگار شدهاند؛ چندان که در طی قرون توانستهاند به تفوق خود پی ببرند وچون غرایز گوشتخواری روزگاران گذشته دوباره زنده شده بود، رفته رفته کارفرمایان خودشان را که دیگر قدرت دفاع نداشتند، خوردند. در مقابل و به حکم عادت دیرینه بردگی، هرچیزی را که ممکن بود به آن احتیاج داشته باشند، برایشان فراهم آوردند. کاوشگر، پس از مبارزه سرسختانهای که با مورلاک های درنده و نفرتبار پیش میآید و در جریان آن، برای دفاع از جان خود تمام جنگل را به آتش میکشد، موفق میشود که ماشین خود را از چنگ آنان بگیرد و فرار کند. سپس حس کنجکاوی او را برمیانگیزد که ببیند پس از چندهزار سال دیگر چه اتفاقی خواهد افتاد ...
دیدگاه خود را وارد کنید